توصيه قرآنی به حاکمان ــــــــــــــــــــــ سيد سام الدين ضيائی
تساهل و تسامح پيامبران که مظهر رحمانيت خداوند بودهاند(۱) و آسودگی خاطر آنان و اندوهناک نشدنشان از کفر کافران(۲) و اين که نگهبان و وکيل امتها نبودهاند(۳) و اطمينان به عدم رفع اختلاف ميان مردم(۴)،نشان از کمال واقع بينی و تاريخشناسی آنان در قرنها ييش دارد و به راستی خوب میدانستهاند که نيامدهاند تا دنيا را از دنيا بودن و انسانها را از انسان بودنشان بياندازند! شريعتمداران دروغين مدعی «اولیالامر» بودن، لا اقل از پيامبرانی که خود را متصل به آنان میدانند بياموزند و از شحنهگی و ولايت و هر چه بوی قيموميت بر عوامالناس به تعبير آقايان بل کالانعام میدهد بپرهيزند! به ديگر سخن عطای حکومت را به لقای الله ببخشند و به مسجد و منبر بپيوندند که بوی خوشی از ادامه غصب حاکميت مردم نمیآيد! گويا وعده خداوندی اين بار به نفع «ناس» و البته به تدبير که نه تزويری به نام تکليف نزديک است! بترسند از آن روز که به پای خود از کاخهايی که غاصبانه بر تختهاشان تکيه دادهاند، بيرون نروند!
(۱):پس بر رحمت الهی با آنان نرم خو و پرمهر شوی و اگر تندخو و سخت دل بودی به يقين از ييرامون تو پراکنده میشدند. پس از آنان در گذر و برايشان آمرزش بخواه و در کار با آنان مشورت کن. آل عمران ـ ۵۹ (۲):و کسانی که در کفر می کوشند، تو را اندوهگين نسازند، که آنان هرگز به خدا هيچ زيانی نمیرسانند. (۳):و اگر خدا میخواست آنان شرک نمیآوردند و ما تو را بر ايشان نگهبان نکرديم و تو وکيل آنان نيستی و آنهايی را که جز خدا میخوانند دشنام مدهيد که آنان از روی دشمنی به نادانی، خدا را دشنام خواهند داد. اين گونه برای هر امتی کردارشان را آراستيم. آنگاه بازگشتشان به سوی پروردگارشان خواهد بود و ايشان را از آن چه انجام می دادند آگاه خواهد ساخت. (۴):و اگر پروردگار تو میخواست، به يقين همه مردم را امت واحدی قرار میداد، در حالی که پيوسته در اختلافند. -------------------------------- Comments
حوادثی که در عراق، افغانستان، گرجستان و اوکراین در سال گذشته اتفاق افتاد را باید در یک راستا ارزیابی کرد. آمریکا یک نقشهی یکدست را برای خاورمیانه تدارک دیده است و با اصرار زیادی و از طرق مختلف دارد نقشهاش را پیاده میکند. همین موج هم هست که متحدان قدیمی آمریکا در منطقه را مورد انتقاد قرار داده است و عربهای گوشبهفرمان را هم به اصلاحات واداشته است. حالا هم قرقیزستان به این قافله پیوسته است و پایتخت و بیشتر مناطق کشور در اختیار نیروهای مخالف دولت قرار گرفته است. الگویی کاملا مشابه آن چه در گرجستان اتفاق افتاد. این که دیکتاتورها یکی یکی سرنگون میشوند اتفاق بدی نیست اما نباید فراموش کرد آن که برای این کار برنامهریزی کرده و پول خرج میکند دلش نه به حال مردم و نه برای حقوق بشر و نه برای دموکراسی سوخته است. در هر صورت من فکر کنم برای مرحلهی بعد باید منتظر سقوط دیکتاتور همسایهی شمالی ایران یعنی ترکمنستان باشیم که هنوز عقدهی نصب عکسهای بزرگ از خود بر درودیوار را فراموش نکرده است. به نظر میرسد سیا در جمهوریهای خودمختار با انقلابهای زرد و مخملین و نارنجی و بنفش دارد KGB سابق را به چالش میکشد. و اما برای ایران وضعیت واقعا پیچیدهتر است اما این که تغییر حکومت ایران در دستور کار کاخ سفید قرار دارد به نظر واضح میرسد. در این بین انواع انقلابهای رنگارنگ به نظر کارایی ندارد و تحریمهای بینالمللی جز باری بر دوش ملت نخواهد بود. حملهی نظامی یکی از محتملترین گزینههاست و البته هزینهی زیادی را نیز برای ما به همراه خواهد داشت. من فکر میکنم سیستم اطلاعاتی ایران به آن حد از هوشمندی رسیده باشد که پیام غرب را از سقوط تک تک همسایههای ایران درک کند. این که در این بین تصمیمی مطابق خرد گرفته شود انتظار بهجایی است که ملت از حاکمان خود دارد. به نظر میرسد وقت آن رسیده است که حاکمان ما با باج دادن نام خود را به نیکی یا بدی در تاریخ ثبت کنند و چه نیکوست اگر این باج به ملتی داده شود که حقش بیش از دو هزار سال است به تاراج رفته است.
۱۵ سالگى: وقتى تو جبهه ازرودخونه رد مىشديم، سرم به زحمت به سطح آب مىرسيد … ۲۵ سالگى: کنارى تنها ايستادهبود. نزديک شدم؛ سلام! … کجا مىرى؟ جايى ندارم. از خونه فرار کردهام، برادرم مىخواست آتيشم بزنه! اونشب همه خونواده رفته بودند مسافرت! مىآى خونهى ما؟ کمى مکث کرد. اگه اومدم، شب مىمونم! آشپزيم بد نبود. تا مشغول تهيه شام بودم، رفت حمام. از لباسهاى مادرم بهش دادم. بعدش رفتم لباسهاش رو بشويم. چه بوى بنزينى مىداد! بعد از شام، موقع خواب… ولى به بکارتش تجاوز نکردم … فردا صبح، کمى پول و خداحافظ … ۳۰ سالگى: با مأمور ترخيص کالاى شرکت رو هم ريختيم، اون فرار کرد؛ من هم سهمم رو گرفتم. يه دفتر تو وزرا خريدم. ۳۵ سالگى: يه محموله از دبى مىآرم، پخش مى کنم، ۵۰ ميليون کاسبم. مشاور دادستان تهران و عضو هيأت علمى کجا هستم… دارم ازدواج مىکنم، با يکى از مقامات باجناق مىشم! ولى کار شما نجس است، کثيف است. ارز از مملکت خارج مىشه، حتا اگه وارد هم بشه دليل نمىشه؛ از طريق صادرات دخترهاى فرارى به دبى هم ارز وارد کشور مىشه. مگه نمىخواهيد صادرات غير نفتى را افزايش بديد؛ خوب از صادرات نفت کم کنيد!! ---------------------------------- Comments
قصد ندارم وقتتان را بگیرم اما میدانم که حالتان را میگیرم، چرا که حال من نیز خیلی گرفته شده است. اگر نمیخواهید با من شریک شوید یک ضربدر کوچک در گوشهی بالای سمت راست این صفحه است. کافی است آن را کلیک کنید. 1) جوان بود. سی سال کمتر داشت. مجبور شدیم ببریم سزاریناش کنیم. 2) یک بچهی دو ساله داشت. پدرش پیر بود. شوهرش این جمع را از یکی از روستاهای اطراف با یک وانت به شهر آورده بود. 3) بدون هیچ دلیل قابل توضیحی چند ساعت بعد از عمل خونریزی مغزی کرد و به ICU منتقل شد. 4) دختر دو سالهاش بیتابی میکرد. آوردند تا از پشت شیشه مادرش را ببیند که چند تا لوله او را به حیات وصل میکرد. 5) خانوادهاش توی حیات بیمارستان چادر زده بودند و همان جا کاری را میکردند که شاید اسمش زندگی باشد. شبها صدایشان بلند بود که دعای توسل میخواندند. 6) چه کسی فکر میکرد که سالها بعد هر بار اسم مادر بیاید، آن دختر بچه زنی زیبا با لپهای گلی را مجسم میکند که روی تختی خوابیده، حرکت نمیکند، به دهان و بينى و سرش هزار تا لوله و سيم وصل شده و به بهشت سفر کرده است. 7) قصهی ما راست بود. ---------------------------------- Comments
نوروز از زبان دکتر شریعتى ــــــــــــــ رحیم مخكوك
سخن تازهاز نوروز گفتن دشوار است. نوروز یك جشن ملی است، جشن ملی را همه می شناسند كه چیست نوروز هر ساله برپا می شود و هر ساله از آن سخن می رود. بسیار گفته اند و بسیار شنیده اید پس به تكرار نیازی نیست؟ چرا هست . مگر نوروز را خود مكرر نمی كنید؟ پس سخن از نوروز را نیز مكرر بشنوید. در علم و و ادب تكرار ملال آور است و بیهوده " عقل " تكرار را نمی پسندد: اما " احساس " تكرار را دوست دارد، طبیعت تكرار را دوست دارد، جامعه به تكرار نیازمند است و طبیعت را از تكرار ساخته اند : جامعه با تكرار نیرومند می شود احساس با تكرار جان می گیرد و نوروز داستان زیبایی است كه در آن طبیعت احساس و جامعه هر سه دست اندركارند. نوروز كه قرن های دراز است بر همه جشن های جهان فخر می فروشد، از آن رو "هست" كه این قرارداد مصنوعی اجتماعی و یا بك جشن تحمیلی سیاسی نیست جشن جهان است و روز شادمانی زمین آسمان و آفتاب و جشن شكفتن ها و شور زادن ها و سرشار از هیجان هر " آغاز" جشن های دیگران غالبا" انسان را از كارگاه ها، مزرعه ها، دشت و صحرا، كوچه و بازار، باغها و كشتزارها، در میان اتاق ها و زیر سقف ها و پشت درهای بسته جمع می كند: كافه ها، كاباره ها، زیر زمین ها، سالن ها، خانه ها ... در فضایی گرم از نفت ، روشن از چراغ ، لرزان از دود، زیبا از رنگ و آراسته از گل های كاغذی، مقوایی، مومی، بوی كندر و عطر و ... اما نوروز دست مردم را می گیرد و از زیر سقف ها و درهای بسته فضاهای خفه لای دیوارهای بلند و نزدیك شهرها و خانه ها، به دامن آزاد و بیكرانه طبیعت می كشاند: گرم از بهار، روشن از آفتاب لرزان ازهیجان آفرینش و آفریدن، زیبا از هنرمندی باد و باران ، آراسته با شكوفه، جوانه، سبزه و معطر از " بوی باران، بوی پونه، بوی خاك، شاخه های شسته، باران خورده پاك و ... " نوروز تجدید خاطره بزرگی است: خاطره خویشاوندی انسان با طبیعت هر سال اسن فرزند فراموشكار كه، سرگرم كارهای مصنوعی و ساخته های پیچیده خود، مادر خویش را از یاد می برد، با یادآوری و وسوسه آمیز نوروز به دامن وی باز می گردد و با او، این بازگشت و تجدید دیدار را جشن می گیرد. فرزند در دامن مادر، خود را باز می یابد و مادر، در كنار فرزند و چهره اش از شادی می شكفد اشك شوق می بارد فریادهای شادی می كشد، جوان می شود، حیات دوباره می گیرد. با دیدار یوسفش بینا و بیدار می شود. تمدن مصنوعی ما هر چه پیچیده تر و سنگین تر می گردد، نیاز به بازگشت و باز شناخت طبیعت را در انسان حیاتی تر می كند و بدین گونه است كه نوروز بر خلاف سنت ها كه پیر می شوند فرسوده و گاه بیهوده رو به توانایی می رود و در هر حال آینده ای جوان تر و درخشان تر دارد، چه نوروز راه سومی است كه جنگ دیرینه ای را كه از روزگار لائوتز و كنفسیوس تا زمان روسو و لتر درگیر است به آشتی می كشاند. نوروز تنها فرصتی برای آسایش، تفریح و خوشگذرانی نیست: نیاز ضروری جامعه، خوراك حیاتی یك ملت نیز هست. دنیایی كه بر تغییر و تحول گسیختن و زایل شدن: در هم ریختن و از دست رفتن بنا شده است، جایی كه در آن آنچه ثابت است و همواره لایتغیر ، و همیشه پایدار تنها تغییراست و ناپایداری، چه چیز می تواند ملتی را، جامعه ای را، در برابر ارابه بی رحم زمان – كه بر همه چیز می گذرد و له می كند و می رود هر پایه ای را می شكند و هر شیرازه ای را می گسلد از زوال مصون دارد؟ هیچ ملتی با یك نسل و دو نسل شكل نمی گیرد: ملت، مجموعه پیوسته نسل های متوالی بسیار است، اما زمان این تیع بی رحم، پیوند نسل ها را قطع می كند، میان ما و گذشتگانمان آنها كه روح جامعه ما و ملت ما را ساخته اند دره هولناك تاریخ حفر شده است قرن های تهی ما را از آنان جدا ساخته اند : تنها سنت ها هستند كه پنهان از چشم جلاد زمان، ما را از این دره هولناك گذر می دهند و با گذشتگانمان و با گذشته هایمان آشنا می سازند. در چهره مقدس این سنت هاست كه ما حضور آنان را در زمان خویش، كنارخویش و در " خود خویش" احساس می كنیم حضور خود را در میان آنان می بینیم و جشن نوروز یكی از استوارترین و زیباترین سنت هاست. در آن هنگام كه مراسم نوروز را به پا می داریم، گویی خود را در همه نورزهایی كه در ساله در این سرزمین بر پا می كرده اند، حاضر می یابیم و در این حال صحنه های تاریك و روشن و صفحات سیاه و سفید تاریخ ملت كهن ما در برابر دیدگانمان ورق می خورد، رژه می رود. ایمان به اینكه نوروز را ملت ما هر ساله در این سرزمین بر پا می داشته است، این اندیشه های پر هیجان را در مغز مان بیدار می كند كه: آری هر ساله حتى همان سالی كه اسكندر چهره این خاك را به خون ملت ما رنگین كرده بود، در كنار شعله های مهیبی كه از تخت جمشید زبانه می كشید همانجا همان وقت، مردم مصیبت زده ما نوروز را جدی تر و با ایمان سرخ رنگ، خیمه بر افراشته بودند و مهلب خراسان را پیاپی قتل عام می كرد، در آرامش غمگین شهرهای مجروح و در كنار آتشكده های سرد و خاموش نوروز را گرم و پر شور جشن می گرفتند. تاریخ از مردی در سیستان خبر می دهد كه در آن هنگام كه عرب سراسر این سرزمین را در زیر شمشیر خلیفه جاهلی آرام كرده بود از قتل عام شهرها و ویرانی خانه ها و آوارگی سپاهیان می گفت و مردم را می گریاند و سپس چنگ خویش را بر می گرفت و می گفت: " اباتیمار : اندكی شادی باید " نوروز در این سال ها و در همه سال های همانندش شادی یی این چنین بوده است عیاشی و " بی خودی " نبوده است. اعلام ماندن و ادامه داشتن و بودن این ملت وبده و نشانه پیوند با گذشته ای كه زمان و حوادث ویران كننده زمان همواره در گسستن آن می كوشیده است. نوروز همه وقت عزیز بوده است در چشم مغان در چشم موبدان، در چشم مسلمانان و در چشم شیعیان مسلمان، همه نوروز را عزیز شمرده اند و با زبان خویش از آن سخن گفته اند. حتی فیلسوفان و دانشمندان كه گفته اند " نوروز روز نخستین آفرینش است كه اورمزد دست به خلقت جهان زد و شش روز در این كار بود و ششمین روز ، خلقت جهان پایان گرفت و از این روست كه نخستین روز فروردین را اهورمزد نام داده اند و ششمین روز را مقدس شمرده اند . چه افسانه زیبایی زیباتر از واقعیت راستی مگر هر كسی احساس نمی كند كه نخستین روز بهار، گویی نخستین روز آفرینش است. اگر روزی خدا جهان را آغاز كرده است. مسلما" آن روز، این نورز بوده است. مسلما" بهار نخستین فصل و فروردین نخستین ماه و نوروز نخستین روز آفرینش است. هرگز خدا جهان را و طبیعت را با پاییز یا زمستان یا تابستان آغاز نكرده است. مسلما" اولین روز بهار، سبزه ها روییدن آغاز كرده اند و رودها رفتن و شكوفه ها سر زدن و جوانه ها شكفتن، یعنی نوروزبی شك، روح در این فصل زاده است و عشق در این روز سر زده است و نخستین بار، آفتاب در نخستین روز طلوع كرده است و زمان با وی آغازشده است. اسلام كه همه رنگ های قومیت را ز دود و سنت ها را دگرگون كرد، نوروز را جلال بیشتر داد، شیرازه بست و آن را با پشتوانه ای استوار از خطر زوال در دوران مسلمانی ایرانیان، مصون داشت. انتخاب علی به خلاف و نیز انتخاب علی به وصایت، در غدیر خم هر دو در این هنگام بوده است و چه تصادف شگفتی آن همه خلوص و ایمان و عشقی كه ایرانیان در اسلام به علی و حكومت علی داشتند پشتوانه نوروز شد. نوروز كه با جان ملیت زنده بود، روح مذهب نیز گرفت: سنت ملی و نژادی، با ایمان مذهبی و عشق نیرومند تازه ای كه در دل های مردم این سرزمین بر پا شده بود پیوند خورد و محكم گشت، مقدس شد و در دوران صفویه، رسما" یك شعار شیعی گردید، مملو از اخلاص و ایمان و همراه با دعاها و اوراد ویژه خویش، آنچنان كه یك سال نوروز و عاشورا در یك روز افتاد و پادشاه صفوی آن روز را عاشورا گرفت و روز بعد را نوروز. نوروز، این پیری كه غبار قرن هاى بسیار بر چهره اش نشسته است، در طول تاریخ كهن خویش، روزگاری در كنار مغان، اوراد مهر پرستان را خطاب به خویش می شنیده است پس از آن در كنار آتشكده های زردشتی، سرود مقدس موبدان و زمزمه اوستا و سروش اهورامزدا را به گوشش می خوانده اند از آن پس با آیات قرآن و زبان الله از او تجلیل می كرده اند و اكنون علاوه بر آن با نماز و دعای تشیع و عشق به حقیقت علی و حكومت علی او را جان می بخشند و در همه این چهره های گوناگونش این پیر روزگار آلود، كه در همه قرن ها و با همه نسل ها و همه اجداد ما، از اكنون تا روزگار افسانه ای جمشید باستانی، زیسته است و با همه مان بوده است ، رسالت بزرگ خویش را همه وقت با قدرت و عشق و وفاداری و صمیمیت انجام داده است و آن، زدودن رنگ پژمردگی و اندوه از سیمای این ملت نومید و مجروح است و در آمیختن روح مردم این سرزمین بلاخیز با روح شاد و جانبخش طبیعت و عظیم تر از همه پیوند دادن نسل های متوالی این قوم كه بر سر چهار راه حوادث تاریخ نشسته و همواره تیغ جلادان و غارتگران و سازندگان كله منارها بند بندش را از هم می گسسته است و نیز پیمان یگانگی بستن میان همه دل های خویشاوندی كه دیوار عبوس و بیگانه دوران ها در میانه شان حایل می گشته و دره عمیق فراموشی میانشان جدایی می افكنده است. و ما در این لحظه در این نخستین لحظات آغاز آفرینش نخستین روز خلقت، روز اورمزد، آتش اهورایی نوروز را باز بر می افروزیم و درعمق وجدان خویش، به پایمردی خیال، از صحراهای سیاه و مرگ زده قرون تهی می گذریم و در همه نوروزهایی كه در زیر آسمان پاك و آفتاب روشن سرزمین ما بر پا می شده است با همه زنان و مردانی كه خون آنان در رگ هایمان می دود و روح آنان در دل هایمان می زند شركت می كنیم و بدین گونه، بودن خویش، را به عنوان یك ملت در تند باد ریشه برانداز زمان ها و آشوب گسیختن ها و دگرگون شدن ها خلود می بخشیم و در هجوم این قرن دشمنكامی كه ما را با خود بیگانه ساخته و خالی از خوی برده رام و طعمه زدوده از شخصیت این غرب غارتگر كرده است، در این میعاد گاهی كه همه نسل های تاریخ و اساطیر ملت ما حضور دارند با آنان پیمان وفا می بندیم امانت عشق را از آنان به ودیعه می گیریم كه هرگز نمیریم و دوام راستین خویش را به نام ملتی كه در این صحرای عظیم بشری ریشه، در عمق فرهنگی سرشار از غنی و قداست و جلال دارد و بر پایه اصالت خویش در رهگذر تاریخ ایستاده است بر صحیفه عالم ثبت كنیم. ------------------------------------- Comments
«تلخ شيرين!» ترانه های انتخاباتی(2) ــــــــــــــــــــــــــــــــــ سيد سام الدين ضيائی
ديشب خبردار شدم، خبر زسردار شدم/ خبر شدم که اکبر، نامزد شده دوباره/ گفته که اين وظيفه، شرعيه راه نداره بار سفر بستهام،به کوری دشمنا/ به عشق مزد اکبر/ میخوام بيام به ايران، از کشور امريکا
اگه تو بی خبر کانديدا گشتی/ اگه گفتی نميشم اما گشتی/ ميام و پای صندوقت میريزم/ يه چن تا رای مامانی و مشتی (الهی اون معين زشت بميره)۲ / (بره تو رختخواب سيفليس بگيره)۲ اگه کوسه بشی بری تو دريا/ اگه بزغاله شی بری تو صحرا/ اگه کرکس بشی تو آسمونها/اگه پرواز کنی وردست آقا/ به تو رای میدهيم هر جا که باشی/ (که تا بر مملکت بهتر **ـاشی!)۲ ************************************************ از توی «مجمع» که ميآی آی کوسه!.....آی کوسه! تو حوض کاخت میپری آی کوسه!.....آی کوسه! با ماهيا بور میخوری آی کوسه!.....آی کوسه! من کشتهتم!.....آخ نگو!/ من رای میدم!.....آخ نگو! من مردهتم!.....آخ نگو!/ من رای میدم!....آخ نگو!...بيـ.....يـا...بيـ....يـا از تو کوچه تا بازار/توپخونه تا آبسردار/ از سر ميدون شوش/ تا کوچهی مهدی موش هر جا بری من باتم/ تو همه جا همراتم/ والله خاطرخوات منم/ اينو هوار میزنم! من کشتهتم!.....آخ نگو!/ من رای میدم!.....آخ نگو! من مردهتم!.....آخ نگو!/ من رای میدم!....آخ نگو!........بيـ............يـا.....بيـ..........يـا
اشاره:اين دو ترانه از سوی شاعران خريداری شدهی ستاد انتخاباتی هاشمی رفسنجانی برای صدای «جلال همتي» بازسازی شده است. اما بر اساس گزارشهای نيمه موثق از لس آنجلس، اين خواننده نيز عليرغم پيشنهاد دستمزد نجومی دست رد به سينهی سردار زده و اجرای کنسرت در کيش را مشروط به وعدهی تلاش برای آزادی همجنسگرايان در شعارهای انتخاباتی هاشمی کردهاست! تحليلگران امکان قبول اين شرط را عليرغم اين که به نظر میرسد هاشمی شخصا از طرفداران اين جنبش است، غير ممکن خواندهاند و پيش بينی میشود ستاد انتخاباتی به خوانندگان ديگری مراجعه کند. شايعه تاييد نشدهای حاکی از درخواست حضور افتخاری در ستاد انتخاباتی هاشمی از سوی «فتانه» ديگر خوانندهی لوس آنجلسی و اجرای ترانه در کيش است. منابع خبری فانوس در تلاش برای تماس با اين هنرمند و دريافت متن ترانه احتمالیاند. منتظر باشيد! ترانههای انتخاباتی (1) -------------------- Comments
بهار ـــــــــــــــــــــــــ شورای سردبیری فانوس
فرا رسیدن بهار و سال نو را به تمام خوانندگان فانوس و فانوسیان تبریک میگوییم. از تمام خوانندگان و دوستانی که در کامنتها یا از طریق ایمیل به ما ابراز لطف و محبت کردند سپاسگذاریم و امیدواریم که شایسته این همه محبت دوستان باشیم. این غزل ازحضرت حافظ هم بعنوان عیدی تقدیم به تمام فانوسیان عزیز...سبز باشید و پر تلاش.
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید - - - وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست - - - فعان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید ز روی ساقی مهوش گلی بچین امروز - - - که گرد عارض بستان خط بنفشه دمید چنان کرشمهی ساقی دلم ز دست ببرد - - - - که با کسی دگرم نیست برگ گفت و شنید عجایب ره عشق ای رفیق بسیار است - - - - ز پیش آهوی این دشت شیر نر برمید به کوی عشق منه بیدلیل راه قدم - - - - که گم شد آنکه درین ره به رهبری نرسید مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب - - - به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید خدای را مددی ای دلیل راه حرم - - - - که نیست بادیهی عشق را کرانه پدید شراب نوش کن و جام زر به حافظ بخش - - - - که پادشه به کرم جرم صوفیان بخشید ---------------------------- Comments
سلام و تسلی، در انتظار بهار ـــــــــــــــــــــــــ سيد سام الدين ضيائی
« به روح ماث » عيد آمد و بهار نيامد «گرد آمد و سوار نيامد آراستيم خانه و خوان حيف» يار آمد و قرار نيامد «بشکفت بس شکوفه و پژمرد اما گلی به بار نيامد» مرغ شکسته بال وطن را پرواز و پر به کار نيامد ضحاک مرد و زنده شد از نو آن شاه حق تبار نيامد!
گويا اجاق مادر تاريخ شد کور و نامدار نيامد نه کاوه آمد و نه فريدون زان باغ يک هزار نيامد نادر نيامدست و سکندر «آمد ور آشکار نيامد» اين بی تبار قوم عجم را سردار خوش تبار نيامد! من دانم و ـ اميد ـ که هر چند سودی از انتظار نيامد بر توسن اميد سواريم هرچند شهسوار نيامد
ببين از دو حال خارج نيست، يا من قديمى سرم رو کردم زير برف يا شماى روشنفکر! بابا بىخيال گروههاى سياسى و انتخابات رياست جمهورى. نکنه هنوزم فکر مىکنى دوم خرداد يک پديده مدرن سياسى بود؟ نه عزيزم، دوم خرداد هم يک حرکت پوپوليستى بود مثل انقلاب ۵۷. با اين تفاوت که ايندفعه قرعه به نام نخبهها درومد. آقا چند درصد مردم زير خط فقر هستند. چند درصد تحصيل کردهها و آدمهايى که تو جوونيشون با قلم و کتاب سر و کار داشتهاند، الآن مجال ورق زدن يه کتاب يا سر زدن به همين وبلاگها را دارند؟ شايد نگاه من خيلى ايراد داره که هر چى به آدمهاى دوروبرم نگاه مىکنم، هيچ گرايش سياسى نمىبينم. واقعن براى يک کارگر درآوردن خرج خورد و خوراک و تحصيل بچهها و اجاره سر ماه مهمتره يا شعارهاى مذهبى يا انقلابى؟ دو باره نگوييد گول توکلى را خوردهاى. قبلن هم گفتهام ساده ترين قشرهاى مردم هم به اين شعارها اعتماد ندارند، چه رسد به ما که با آنها اختلاف اصولى داريم. به نظر من، سياست يک بازى است و دراين بازى براى برنده شدن بايد واقعيتها را ديد. رفسنجانى دو نکته بزرگ منفى در کارنامهاش دارد، يکى جنگ و يکى هم فساد دوران سازندگى. ولى اين دليل نمىشود که کارگزاران را به صرف وابستگى به رفسنجانى کنار بگذاريم. يا حتا گزينه رفسنجانى را براى انتخابات بررسى نکنيم. ببينيد هنوز هم اصلاح طلبها وقتى به دارودسته رفسنجانى مىرسند مىگويند اينها دنبال قدرت هستند. در حالىکه توسعه سياسى بدون توسعه اقتصادى امکانپذير نيست. همانطور که قبلن گفتهام، آزادى بيان و دموکراسى در شهر گرسنگان طرفدارى ندارد. البته توسعه اقتصادى هم بدون آزادى امکانپذير نيست. من معتقدم جامعه ما تا رسيدن به دموکراسى راهى طولانى در پيش دارد، چون نياز به يک دگرگونى در الگوها دارد. از يک طرف باورهاى مذهبى در بدنه جامعه و از طرفى اين آموزههاى صوفيانه که حتا نخبههاى جامعهمان را فرا گرفتهاست. دوستان عزيز، دموکراسى و آزادى بيان غربىها خوبست، خيلى خوب. ولى اگر آنها به اين درجه از آزادى دست يافتهاند، قبلن ۱. دست خدا را از علم و حقوق کوتاه کردهاند و ۲. اخلاق را وارونه کردهاند. دنياطلبى نزد آنها نهتنها عيب نيست که ارزش است. جاه طلبان را ارج مىنهند نه سرزنش. اگر جرأت اينگونه بودن را پيدا کرديم، مىتوانيم دم از آزادى بزنيم. وقتى روشنفکرما، گروهى را به صرف قدرت طلب بودن محکوم مىکند، نمىتوان انتظار توسعه سياسى داشت. اما در مورد انتخابات: اگر از رأى آوردن کسانى که يا واقعن نمىفهمند يا مغرضانه به جان اقتصاد مملکت افتادهاند؛ نمىترسيدم، بىشک رأى نمىدادم. هنوزهم نمىدانم به چه کسى رأى بدهم. ولى حد اکثر شأنى که براى کروبى قايل هستم، ريش سفيدى يکى از روستاهاى اليگودرز است و براى معين هم آرزوى موفقيت در همان حکمتى که به قول خودشان خداوند خودش را به آن وصف نموده تا از مقام پزشکان قدردانى کند، دارم. براى خودم هم موفقيت در حرفه مقدس مهندسى را آرزو دارم. باور کنيد انتخابات در کشور ما ارزش جدىترو بيشتر ازاين بحث کردن را ندارد. ---------------------------- Comments
«تلخ شيرين!» ترانه های انتخاباتی(۱) ــــــــــــــ سيد سام الدين ضيائی
نگاهی می کنی ما را،مگه کوسه نديدی تو///يا شايد ديدی و پرروترين کوسه نديدی تو به جان فائزه، دنيای قدرت، عالمی داره///به ما بند کرده و دست از سر ما بر نمی داره خداييش فرقيم انگار نداره،يا اگه داره///چه فرقی بين اين ملا و اون ملای بيعاره؟ ..................... الهی توی صندوق باشه رايت................صفای پسته ی صندوق رايت الهی هر چی بنويسی رو کاغذ............بخونن «کوسه» تنها توی رايت واسه تکليف و احساس وظيفه............دلم تو فکر اين کار کثيفه اگر نه من کجا،اين پست منفور..............برای من ولايت هم سخيفه ..................... نگاهی می کنی ما را،مگه کوسه نديدی تو///يا شايد ديدی و پرروترين کوسه نديدی تو به جان فائزه، دنيای قدرت، عالمی داره///به ما بند کرده و دست از سر ما بر نمی داره خداييش فرقيم انگار نداره،يا اگه داره///چه فرقی بين اين ملا و اون ملای بيعاره؟ ..................... الهی پای صندوق باشه دستت.................اگرچه رو کنی انگشت شستت بدون هرچی که بنويسی رو کاغذ..............می خونن «کوسه» با امضای دستت صفای خاتمی و خنده هايش.................صفای **يه ها و لوزه هايش! همون بهتر بخنده توی خونه....................جلو نظام نياد،عقب بمونه
اشاره:اين ترانه برای اجرای جديدی از سياوش قميشی تنظيم شده بود تا در صورت جلب رضايت وی توسط ستاد انتخاباتی اکبر هاشمی رفسنجانی، در جزيرهی کيش اجرا شود. اما آخرين اخبار حاکی از آن است که اين ستاد در پی مخالفت قميشی، در صدد جلب رضايت «جلال همتی» خوانندهی محبوب کوچه و بازار است. ناظران سياسی اين انتخاب ياران رفسنجانی را با توجه به مخاطبين و رای دهندگان احتمالی عاقلانهتر توصيف کردهاند. در شماره بعدی ترانه بازسازی شدهای از اين خواننده مقيم لس آنجلس تقديم خواهد شد. ---------------------------- Comments
ستاد مبارزه با بحران چهارشنبهسوری در فانوس ــــــــــــــ آرمين راد
با توجه به مشکلات فراوانی که برای ملت غیور و تینایجر پرور ایران در شب چهارشنبهسوری به وجود میآید و همچنین نظر به این که فشارهای شدید اجتماعی در سالهای گذشته به صورت ظهور عقده با صداهای وحشتناک مانند بمب، نارنجک، خمپاره، بمب اتم و اورانیوم غنیشده خود را نشان میدهد و همچنین با عنایت به قطعی شدن کاندیدا شدن لاریجانی به عنوان نمایندهی تحجر مدرن و افزایش مجدد فشارها ستاد بحرانی در فانوس تشکیل شد. در این ستاد کلیهی افراد فعال فانوس حضور فعال داشتند و پیشنهادهای بسیار مهمی مطرح شد که اهم آن جهت اطلاع ملت همیشه در صحنه (به خصوص امشب) اعلام میگردد:
آرمین حزب باد: برای ایجاد امنیت به هنگام پرش از روی آتش به جای آتش از فایروال استفاده کنید. نوع فایروال مهم نیست اما آن را روی استاندارد تنظیم کنید.
سورا ایرانی: برای عبور بچهها میتوانید فایروال را روی مد trusting قرار دهید. برای عبور اعضای دورهدیده و هیجان بیشتر نیز آن را در مد tight قرار دهید. امیدوارم عبور از فایروال در مد lock down به سرتان نزند.
سامالدین پارسایی: IP کاندیداهای جناح راست و برخی از کاندیداهای سنتی جناح چپ را در قسمت banned address وارد کنید.
س.ع.دشمنفلان: IP هاشمی رفسنجانی فراموش نشود.
پارسا ضیایی: آقا این وبلاگستان پوسیده! وبلاگستان چلسیده! من نگران این هستم که نکند این جلسات هفتگی پالتاک آخر کار به چهارشنبهسوری برسد و بریزند همهی ما را دستگیر کنند. نرمافزار پالتاک را باید عوض کرد که دستگیری در آن معنی داشته باشد. اصلا پالتاک را سالی یک بار برگزار کنید و آن هم در شب چهارشنبهسوری.
آبچینوسک: من یک عکس از یک فایروال توپ گرفتهام که برای تشویق مردم به این حرکت خداپسندانه در وبلاگ میگذارم.
آلیوپفسک ماکسیموپفسک جهانگرد: من این چیزها سرم نیست. من لباس آهنی تنم میکنم مثل اون سالها که با بروبچههای امپراتوری تو کوچه پس کوچههای رم قدیم آتیش درست میکردیم مراسم رو برگزار میکنیم.
نیما قدیمی: ما تو جبهه هر شب چهارشنبهسوری داشتیم. البته معلوم نبود که ما از روی آتش میپریدیم یا آتش از زیر ما میپرید یا این که ما روی آتش زندگی میکردیم یا زیر آتش. اصلا اون جا مسالهی اصلی زندهماندن در شب چهارشنبهسوری بود. فقط من نمیدانم با توجه به مطلق بودن آتش و گرمای کلوین،عقبنشینی خدا در برابر آتش تا حد ذات چه معنیای جز این دارد که انسان آزاد است از روی آتش بپرد یا نپرد.
یک درخواست غیر اخلاقی: اگر ناراحت شدید خواستید فحش بدهید لطف کنید به غائبین این جلسه فحش بدهید!!! اوووووچیک همهی دوستان هم هستیم. -------------------------------------- Comments
«تلخ شيرين!» وبلاگ نويس يا ........ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ سيد سام الدين ضيائی
در راستای گير دادن به سيد علی دشمنشناس با نام جعلی پارسا صائبی، پيشنهاد میکنم، گاهی هم وبلاگ خواهان را با اين عناوين خطاب کنيم و يا اصلا دسته بندی شان کنيم به گروه های زير: وبلاگ دار:آن که وبلاگ دارد.مانند دکاندار حاجی بازاريی که مثلا مدرن شده و سوپر زده، مثلا با نام دکاندار خودم! وبلاگ نويس: آن که از روی وبلاگ کپی میکند و در دفترچهاش مینويسد. مثل بعضی اعاظم جرايد کيهانی. وبلاگکش: آن که به وبلاگهای ديگر هی سر میکشد و لينک میدهد. با توجه به پسوند «کش»، با عناوين غير ادبی اشتباه نشود. وبلاگ نگار: آن که وبلاگ طراحی میکند مثل بعضیها. وبلاگ انگار: آن که فکر میکند وبلاگ درست کردهاست! مثل خيلیها. وبلاگ گستر:آن که با وبلاگهايش به پول و پله ای میرسد. دور از جان حسين درخشان. وبلاگ گير: آن که در گيرو دار آتشی شدن بعضیها، به وبلاگهای بی پناه گير میدهد، نمونه اعلای آن قاضی مرتضوی. وبلاگ پرور: آن که دم به ساعت وبلاگ جديد توليد میکند و نام و قالب آن را تغيير میدهد. مثل آنها که همچين کاری میکنند. وبلاگ نشين: آن که صبح تا شب پای کامييوتر مینشيند تا وبلاگش به روز باقی بماند. مثل يک نفر که جرات ندارم اسمش را ببرم! وبلاگ خواب: آن که شب تا صبح پای کامييوتر خوابش میبرد و صبح که از خواب پا می شه مث گل وامیشه و وبلاگش باز ته جدول رولينگ باقی میماند. برای يافتن اين آدم به ته جدول مراجعه فرماييد. وبلاگ قهوه: آن که شب تا صبح با نوشيدن قهوه بيداری میکشد و وبلاگش را پابليش میکند. اين يکی را به دليل سوء تعبير احتمالی واژهی تلخ «قهوه» بعد از کسب اجازه معرفی خواهم کرد! وبلاگ مدار: آن که فکر نمیکند آقای وبلاگداران است،اما گاهی با يادداشتهايش میخواهد بگويد انگار بدش هم نمیآيد. اين يکی را ديگر نمیگويم دور از جان کی! -----------------------------------
بابا هم بابا هاى قديم! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نيما قديمى
…به سبب درک ناقص انديشههاى نوين روانشناختى، اينک شاهد نشوونماى شيوه بسيار زيانآورى در تربيت کودکان هستيم که مىتوان آنرا ترور اجتماعى ناميد. سابقن بچه از پدر مىترسيد. امروز غالبن مشاهده مىکنيم که پدر خود به بچه تعليم مىدهد که از جامعه بترسد. با از ميان برداشتهشدن تنبيه بدنى و توبيخ مستقيم و منع مبتنى بر انگيزه، فرد امروزى دفاع خود را با نوعى قضا و قدرگرايى تسليم آميز، در پشت استحکاماتى جستجو مىکند که «امر اجتماعى» ناميده مىشود و فعال ما يشاء است. غالبن خود پدر کسى است که از همان ابتدا، ترسى را که خودش از جامعه دارد به فرزند منتقل مىکند. او با پوزخندى حاکى از بى حوصلگى هشدار مىدهد که اگر همرنگ جماعت نباشى، اگر خود را با خلايق ساز نکنى، تنها خواهىماند، به بازيت نخواهند گرفت. حتا شايد به زندانت خواهند انداخت…*
ساختار قدرت در ايران امروز ــــــــــــــ آرمين راد
نيروهاى فعال سياسى ايران را بر اساس خواستههايى که دارند مىتوان به چهار دسته تقسيم کرد. هدف از اين نوشتار مشخص کردن اين دستهها و رهبران هر گروه است. توضيح اين نکته شايد لازم باشد که در هر گروه تفکر و نظر غالب مطرح شده و طبيعى است که بسيارى موارد را مىتوان شمرد که در چندين گروه مشترک باشد. 1) ارزشىها: اين گروه درد دين دارند. راست محسوب مىشوند. عمدتا ثروت و قدرت هدف اصلی آنها نيست و شعارهاى تند مىدهند. با انجام فعاليتها پوپوليستى سعى دارند مردم را با خود همراه کنند اما ارزشخواهى آنان و عدم قبول هر قراات ديگرى از ارزشها باعث شده تا نيروهاىشان به تدريج ريزش داشته باشد. ولايتمدارى جزء لاينفک اين گروه است و فساد مالى کمتر در آنان راه يافته است. گروه آبادگران مىتواند نمايندهى قسمت اجرايى اين طيف محسوب شود. راس هرم اين گروه را در بيت آيتالله خامنهاى و البته شخص ايشان بايد جستوجو کرد. کسانى مثل جنتى و عسکر اولادى را مىتوان از نظر فکرى در اين گروه جا داد هر چند به لحاظ قدرت مستقل از سايرين عمل مىکنند و براى خود تشکيلات جداگانه دارند. کانديداهاى اين گروه در انتخابات لاريجانى، احمدىنژاد، توکلى و ولايتى است. 2) جاهطلبان: اين گروه درد حفظ انقلاب و نظام را دارند. به عبارت صريحتر درد اصلى آنان حفظ قدرت است. ميانهرو هستند و تا حدود زيادى پايگاه مردمى خود را از دست دادهاند. اگر لازم باشد در مقابل ولايت نيز مىايستند و ولايت تا آن جا برايشان محترم است که با منافعشان در تضاد نباشد. براى آنها حفظ نظام از اهم واجبات است و حاضرند براى حفظ نظام دين را نيز تعطيل کنند يا دست به هر کارى بزنند. کارگزاران سازندگى بدنهى اجرايى اين گروه را تشکيل مىدهد و هاشمى رفسنجانى رهبر و اول و آخر اين گروه است. استراتژى آنان براى حفظ نظام اصلاحات اقتصادى است و ديد پدرانه در تفکر آنها ديده مىشود. محسن رضايى از نظر فکرى شباهتهايى به اين گروه دارد. عملکرد سابق اين گروه نشان مىدهد که هاشمى رفسنجانى به احتمال بسيار بالايى کانديداى اين گروه خواهد بود و در انتخابات حضور فعال خواهد داشت. 3) اصلاحطلبان: اين گروه درد اصلاح ساختار قدرت و اجراى قانون را دارد. هر چند طيفهاى مختلف تند و محافظهکار را شامل مىشوند اما در مجموع عملکرد ميانهرو را مىتوان به آنان نسبت داد. پرهيز از خشونت، مدارا، اصلاح به همراه حفظ ساختار فعلى قدرت از خصوصيات اصلى آنان است. ملىگرايى در اين طيف نمود بيشترى دارد و ولايت فقيه را به علت گنجانده شدن در قانون اساسى تحمل مىکنند. پشتوانهى عظيم مردمى آنان که در انتخابات دوم خرداد 76 خود را نشان داد در طى هشت سال گذشته رو به افول رفته هر چند هنوز کامل از بين نرفته است و مىتواند رقيبى جدى براى گروههاى ديگر محسوب شود. بخشى از اپوزيسيون را مىتوان در اين طيف قرار داد . جبههى مشارکت، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى و مجمع روحانيون مبارز احزاب عمدهى اين طيف هستند ولى هيچکس را نمىتوان به عنوان رهبر اين طيف معرفى کرد. کانديداهاى اين گروه که بعضا در معرض رد صلاحيت نيز قرار دارند معين، کروبى و مهرعليزاده هستند. 4) طرفداران براندازى: مسالهى اين گروه حذف نظام جمهورى اسلامى است. نظام جاىگزين نيز عمدتا يک نظام مردمى لائيک معرفى مىشود و ابهامات و اختلافات زيادى در مورد اين نظام وجود دارد تا جايى که به محض ورود به جزئيات افراد اين گروه به سرعت فرقه فرقه و شاخه شاخه مىشوند. بخش عمدهاى از اين گروه به جز سلطنتطلبان سابقهى کار اجرايى ندارند و پختگى لازم در اعمالشان مشاهده نمىشود و سلطنتطلبان نيز قبلا امتحان خود را دادهاند و پاسخ خود را از مردم دريافت کردهاند. عدم وجود تشکيلات به شدت اين گروه را زمينگير ساخته و عملا از صحنهى قدرت حذف نموده است. هر سه گروه بالا کم يا زياد در لزوم تضعيف اين گروه با هم موافقاند. تقابل و تضارب فراوان آرا در اين طيف مىتواند پشتوانهى خوبى براى مطرح شدن آلترناتيوهاى مختلف براى اصلاح و يا جاىگزينى نظام باشد. در هر صورت اين گروه را مىتوان براى نظام مثل دشمن دانا دانست که قطعا از دوست نادان (گروه اول) بهتر است. در اين گروه نيز نمىتوان به هيچ وجه رهبر معرفى کرد وطبيعى است که کانديدايى هم در انتخابات نداشته باشند. ________ پيشنهاد: اتحاد بخش ميانهرو طيف برانداز با اپوزيسيون اصلاحطلب و هم چنين اصلاحطلبان مدرن درون نظام مىتواند ترکيبى قوى ايجاد کند که ساير گروهها را به چالش بکشد. اين اتحاد پيشنهادى به نظر مىرسد حمايت بخش عمدهاى از افکار عمومى را نيز بتواند جلب کند اما دارا نبودن تريبون براى بيان افکار و عدم دسترسى به قدرت و ثروت مشکل اصلى اين اتحاد خواهد بود. بنابراين سرمايهگذارى براى پيروزى در انتخابات رياست جمهورى شايد استراتژى مناسبى در کوتاه مدت براى اين اتحاد باشد تا بتواند به قدرت و ثروت و تريبون دسترسى داشته باشد. -------------------------------- Comments
بهار! ــــــــــــــــــــــــــــــــــ سام الدين ضيائی
  سر میگذارم بر شانههايت و ابروار میگريم از درد، بر اين سکوت سترون که تو آغاز کردهای. میخواهم بگويم: از تنگنای پنجرهی شب نقبی بزن به نور فرياد کن، فرياد روز را، نوروز را -------------------------- Comments
سوختن در آتش حتمن دردناک است؛ نيز با ميخ به صليب کشيدهشدن. از لحاظ فلسفى شمايى که درد مىکشيد و خود درد يکى هستيد. اينطورنيست که شما موجودى جدا باشيد و دردتان يا شاديتان جدا. درد و شادى از نمونههاى علم حضورى هستند. در حکمت متعاليه علم حضورى و به طبع آن علم حصولى، تابع اصل وحدت عالم و علم و معلوم هستند. بيان لخت اين قضيه ايناست که انسان هرچه داناتر مىشود به همان نسبت با جهان خارج متحد و ازاينرو فربهتر مىشود. انسان کامل عين جهان هستى است و هستى بى قيد - حتا بدون همين قيد بىقيدى! – خداست. پس انسان کامل کسى نيست جز خدا. يا بگو کشف حقيقت چيزى نيست جز سير انسان در قوس صعودى. اما عارف واصل سفرى از حق به خلق نيز دارد و آن تدوين کتاب است به زبان خلق، پس به ناچار زمينى است نه آسمانى. محدود به زمان نزول است نه ابدى. آنچه ابدى و لايتغير است اصل حقيقت است که همان اصل هستى است-يعنى خدا! حتمن به من ايراد مىگيريد که دست مريزاد، مسيح را که خدا به زمين فرستاده بود به صليب کشيديد تا دوباره به آسمان بر گردد! قرآن نازل شده را دوباره به عرش اعلى بر گردانديد! آيا اينهمه تأکيد بر جدايى حقيقت دين و برداشت از دين براى توجيه يا فرار از خوب يا بد آن نيست؟ درحالى که اينطور نيست. ما برعکس به دنبال دينى انسانى هستيم. ما مىگوييم اگر کسى گفت من به حقيقت دين دسترسى دارم بدانيد دروغ مىگويد يا خودش هم نمىفهمد که چه مىگويد. ما مىگوييم حقيقت دين خداست، و خدا مردم را آزاد آفريد. آزاد از اينرو که خودشان راهشان را مىدانند و براى سعادتشان نيازى به دست غيبى نيست. و نه شيطان مىتواند آنها را از مسيرشان منحرف کند: ما کان لى عليکم من سلطان. اصولن خدا فقط هستى بخش است و نه دهنده ذاتيات. خدا ۲را آفريد ولى زوج بودن ۲دست خدا نيست. انسان حقوقى ذاتى دارد از جمله آزادى، و خدا هم نمىتواند اين حقوق را از او سلب کند! انسان اگر آزاد باشد، در مسير حقيقت گام بر مىدارد. و اصلن حقيقت چيزى جز راهى که انسان آزاد مىپيمايد نيست. بله حقيقت تام-يعنى همان اصل دين، قيامت است که مقصد تاريخ است! -------------------------------- Comments
نکته هاى بىمزه و بىرمق انتخاباتى ــــــــــــــــــــــــــــــــــ س.ع.دشمن شناس
حاج آقا کروبى تا چند ماه پيش به گفته خودش و تاييد اهل بيت مکرم «پرچمدار اصلاحات» بود، از آن زمان به بعد از طرف محتشمى به لقب «پير اصلاحات» نائل شد، چند روز پيش او را منتجب نيا به عنوان «شيخ اصلاحات» مفتخر کرد، مردم اما همچنان سرشان به کار خود گرم است و اين لقب دادنها از سوى فرزندان امام ادامه دارد. پيشبينى مىشود مرد فعال انتخابات و شاد کننده روح مرحوم بارون پير دو کوپرتن بنيانگزار المپيک نوين (باشعار: «هدف شرکت است»)، تا شب انتخابات به «خداى اصلاحات» هم برسد. اما مناسب ترين لقب همانا «پدر اصلاحات» است چون […]
* * * هاشمى رفسنجانى «مرد بحرانها» است. خودش بحران درست مى کند بعد خودش هم حلش مى کند. او دلش لک زده براى لم دادن و به خانمهاى خبرنگار آمريکايى متلک انداختن. سردار بهرمانى هم هنوز بيم دارد که بعضى از خانواده هاى رقيب بلايى چيزى به سرش بياورند. او بزودى احساس تکليفش را اعلام خواهد کرد و چند تا اتوبوس به ته دره خواهند رفت.
* * * معين جانشين خلف خاتمى است. هنوز نيامده خيلى احساس شرمندگى مى کند و احتمالاً «سالار شرمندگى» است. متن استعفايش از وزارت علوم هنوز فوق سرى است و احتمالاً همزمان با گزارش پيگيرى قتل هاى زنجيرهاى - که قول انجام آن را داده - منتشر مىشود. آدم خوبى است و مناسب براى سياست «سکوت معنى دار» و «آرامش فعال».
* * * ابراهيم يزدى، نشان داد که کراوات آبى خيلى بهش مى آيد. واقعاً خوشتيپ است. حيف شد نهضتىها هميشه بدشانسى مى آورند، اينبار قير و قيف هردو هستند منتها مامور ريختن قير رفته داره خودش با آمريکايىها مذاکره مى کنه.
* * * محسن رضايى تصميم گرفته که از جوانان استفاده کنه، خدا به فريادمان برسه. احتمالاً همه جا مثل سايت بازتاب ميشود. همسايه پته همسايه رو مى ريزه روى آب. معلوم ميشود که همه دزد هستند و همه هم خوشحالند.
بقيه تحليل هاى انتخاباتى در نوبت هاى بعد. آنقدر انتخابات پرشورى داريم که طبع طنز ما خشک شد! ------------------------------ Comments
برترينهاى سال 1383 ــــــــــــــــــــــــــــــــــ آرمين راد
كميتهى داوران فانوس بنا به اقليت آرا به موجودات زير به عنوان برترينهاى سال 1383 جوايز و القابى را اهدا ميكند. موجودات زير براى دريافت جوايز ارزندهى خود با در دست داشتن كپى شناسنامه پس از عبور از فيلتر به فانوس مراجعه كنند.
برترين طنز سال: كتاب مجموعهى خطبههاى نماز جمعهى اروميه مرد سال ايران: شيرين عبادى مرد سال عراق: آيتالله سيستانى مرد سال آمريكا: كونداليزا رايس برترين ورزشكار ايران: حسين رضازاده برترين خاليبند ايرانى: آصفى، سخنگوى وزارت خارجه مردى كه مدتها با دست خالى مبارزه كرد: حسن روحانى برترين سكوت سال (كه اصلا نشانهى رضايت نبود): محمد خاتمى برترين جيغ سال: محمد خاتمى در مراسم 16 آذر منفورترين ايرانى: قاضى مرتضوى پرروترين دروغگو: الهام، سخنگوى قوهى قضاييه مردى كه تمام دروغهاى خود را باور داشت: جنتى مهمترين خبر اقتصادى: بالا رفتن بيسابقهى قيمت نفت عجيبترين خبر اقتصادى: با وجود بالا رفتن قيمت نفت، فقط در نيجريه تظاهرات و آشوب شد و اروپاييها خم به ابرو نياوردند! مردى كه بيش از همه وعده به اصلاح داد: هاشمى شاهرودى قهرمانان سال: آقاجرى، گنجى، اشكورى آن كه نخواست قهرمان باشد و شد: عباس عبدى مفتضحترين اتفاق قوهى قضاييه: مفتضح شدن قاضى مرتضوى در پروندهى موسوم به وبلاگنويسان
دعاى سال تحويل: خدايا! ايران را از شر دروغ، خشكسالى، مرتضوى و بوش حفظ كن! آمين! ------------------------------- Comments
دنيا و آخرت از منظر دين دو گونه تعامل مىتوانند داشته باشند: ۱. مردم را براى آخرتى آباد به مراعات حقوق افراد در دنيا ترغيب کنيم. ۲. دنيا را امن و آباد سازيم تا مردم با آسودگى به کار آخرت بپردازند.
آيا رسالت پيامبران دعوت مردم به سوى آخرت نيست و اگر در باب دنيا هم احکامى دارند -مثل طهارت و خمس و بيع و …- عرضى نيست؟ يا اين احکام ناظر به مسايل اجتماعى و دنيايى است که دراين صورت فلسفه آنها بايد صد در صد معلوم و مشخص باشد و هر جا احکام فقهى نتيجه مطلوب در حل مشکلات جوامع پيشرفته امروز نداشت، آنها را بايد عوض کرد، که دراين صورت اجتهاد به يک علم حقوق امروزى تبديل خواهد شد. به عنوان مثال اگر قرار باشد خمس و زکات را به منزله ماليات براى حکومت اسلامى در نظر بگيريم، بى شک بايد آنها را تغيير و تعيين حدود آنرا به اقتصاددانان بسپاريم. از طرفى اگر مقصود اصلى احکام فقهى را تأمين سعادت اخروى بدانيم، آنگاه همه احکام شبيه عبادات مثل نماز و روزه خواهند بود و دراينصورت تدبير دنيا و ازجمله و مهمتر از همه مديريت جامعه به عهده علم خواهد بود نه فقه. ------------------------------- Comments
نظرى در مورد پالتاک هفتگى ــــــــــــــــــــــــــــــــــ پارسا صائبى
نفس به راه افتادن حرکت پالتاک اتفاق خوب و پسنديده اى است و مغتنم. خوشبختانه مواهب و ثمرات آن را هم همه به عينه ديديم. اگر چه ميشود پالتاک هفتگى داشت، ميشود که هر هفته هم نهاد ناآرام وبلاگستان را در نقطهاى آرام جمع کرد و شورمندانه تمرين مدارا کرد. اينها همه شدنى است ولى نگران افتادن در دام بحث هاى روز به دليل تواتر زياد هستم. جمع شدن هاى هفتگى بهطور ناخودآگاه موجب کشيده شدن به وادى تکرار و يا افتادن در دام بحث هاى احساسى و پرهيجان روز خواهد شد. مراقب پالتاک اين مولود مبارک - که نوزادى نورس است - بايد بود و به نظرم بايد نگران آينده او هم بايد باشيم. پيشنهاد ميشود که پالتاکهاى عمومى (حول موضوعات صنفى، موانع آزادى بيان و وبلاگ نويسى، بحثهاى سازماندهى و راه هاى بهتر شدن ساختار پالتاک) به تواتر ماهيانه و قرارهاى گفتگوى محفلى حول يک موضوع خاص به تواتر دوهفته يکبار يا سه هفته يکبار، برگزار شود. (مثلاً حول موضوعات غير صنفى مشخص مانند فمينيسم يا نقش ماليات در توسعه، چشم انداز آينده ايران و …)
بهتر است اين موجود نحيف را زياد بار نکنيم، مگر زمانى که اطمينان پيدا کنيم که وجود خود پالتاک تثبيت شده است. هيجان دوستان قابل درک است و خود من هم مستثنا نيستم ولى نگرانى ها هم هست. لااقل تجربه محفل زدن - محفل هم يکى از چندين کلمه اى است که متاسفانه در زبان ما از دست رفته و حامل بار منفى است! - و در محافل شرکت کردن، مقدارى امثال بنده را نگران مى کند. خوب است دوستان تامل بيشترى داشته باشند. ------------------------------ Comments
جرم ما این بود كه از خواب خوش مستى بیدار شدیم. و هوشیار شدیم. پس همنشین سفلان شدیم و به ما آگاهى دادند تا بفهمیم. و فهمیدن، آغاز فساد، و فساد آغاز تباهى است. این گونه بود كه تباه شدیم. سهم آن كس كه ما را از خواب بیدار كرد از سهم ما كمتر نبود. پس چگونه راضى میشود تا ما را به كیفر تباهى بنوازد؟ -------------------------------------------- Comments
* زمان: شنبه 22 اسفند 1383 (12 مارس) ساعت 21 به وقت تهران * نشانی: Paltalk>>>Miscellaneous>>>Blogiran
* موضوع این جلسه: «اخلاق وبلاگنگاری» با زیرمجموعه و هدفهای: نتیكت و آداب ارتباط در دنیای مجازی، ارتباطات اخلاقی وبلاگنویسان و وبلاگخوانان، بحث شناسایی هویت كامنتگذاران و بحث كامنتهای هرز، علل و رفع تنش بین وبلاگنویسان جهت سالمتر شدن فضای ارتباطی وبلاگستان ایرانی، نفی ادبیات غیراخلاقی و هرزهنویسی علیه دیگران و پیشنهاد راههایی برای ارتباطات سالمتر و بهتر با دیگران. (این بحث زیرمجموعههای بسیار دیگری را شامل خواهد شد كه فعلاً در این جلسه در این ارتباط صحبت خواهد شد)
* این مطلب به منزله دعوت از شما وبلاگنویس محترم میباشد. *** به زودی وبسایت رسمی وبلاگنویسان ایران در پالتاك، آغاز به كار خواهد نمود و كلیهی مسائل، اخبار، رویدادها، مطالب، گزارش جلسات، بازتابها و آموزش مربوط به پالتاك را از این به بعد به صورت مستقیم آنجا میتوانید پیگیری كنید. --------------------------------- Comments
تفاوتها ی دموکراسی و ديکتاتوری ــــــــــــــــــــــــــــــــــ سام الدين ضيائی
حد وسطی ميان دموکراسی و ديکتاتوری متصور نيست.* اما تفاوتهای بسياری را برای اين دو شيوه حکومت میتوان برشمرد. از تفاوتهای عمده بين ديکتاتوری و دموکراسی، يکی قدرت بی حد و حصر ديکتاتوری بر خلاف قدرت محدود و کنترل شده در دموکراسی است. چنان که دموکراسی محدوديتهايی برای خود قايل است و خود را حکومت حقوق بشری میداند، اما قدرت مطلقه استبدادی هيچ محدوديتی برای خود قايل نيست و خود را فوق بشری میخواند. دومين تفاوت، مسئول بودن يا نبودن مصادر قدرت در برابر مردم است. دموکراسی حکومتی است مردمی و پاسخگو به آنان. در صورتی که در حکومتهای غير دموکراتيک، پاسخگويی قدرت سياسی وجود ندارد و پيشبينی نشدهاست. سوم اين که، در دموکراسی استفاده از قدرت سياسی تنها مبتنی بر علم و عقلانيت است در حالی که در نظام ديکتاتوری، مبتنی بر ارعاب بیمنطق و نامعقول. چهارم اين که در نظام مردمسالار، مردم خود را با دولت يکی میبينند و در حکومت استبدادی، قدرت حاکم توده را با خود يکی میخواهد و آنان را به اجبار و با ايجاد رعب و وحشت به چنان نمايشی وامیدارد. پنجم، در نظام دموکرات، مردم دوستان مشترک يکديگر و دولتاند و در يک نظام ديکتاتوری کينهورزیهای موهوم تشديد میشود. ششم، در حکومت دموکراتيک حفظ نظام و امنيت، يعنی نظام مردمی و امنيت سياسی و اجتماعی و روانی مردم در اولويت است و در حاکميت استبدادی، امنيت مساوی است با حفظ قدرت، با نهادينه کردن اضطراب از طريق ارعاب جسمی و روحی و تبليغات. هفتم و هشتم و نهم، در دموکراسی قدرت و ثروت وسيله است و در ديکتاتوری هدف. تکيهگاه دموکراسی خردورزی و تکيهگاه ديکتاتوری ارادت ورزی است. خانه دموکراسی بر خرد جمعی استوار است، و کاخ ديکتاتوری بر عقل فردی. و دهم اين که،در نظريه دموکراسی قدرت حاکميت از اراده مردم سرچشمه میگيرد و در کليه سطوح جامعه پراکنده است. از اين رو مردم میتوانند حکومت را در صورت عدول از قانون مورد توافق ملی، استيضاح و برکنار کنند و در حاکميت ديکتاتوری، قدرت در فرد و ياگروه خاص متمرکز است و بر آمده از سلطه جور، بنا براين غيرقابل تغيير.
پینوشت *:در هر جامعه ای يا دموکراسی وجود دارد يا ديکتاتوری، حد وسط دموکراسی و ديکتاتوری متصور نيست. محمد مجتهد شبستری،نقدی بر قرائت رسمی از دين، صفحه ۱۴۴ Comments
دستکارى در ادبيات بعد از دريافت «چمدان ريال» ــــــــــــــــــــــــــــــــــ س.ع.دشمن شناس
اشاره: بحث «چمدان ريال» اينروزها داغ است.
[مرگ «وارطان» در زمستان ۸۳:] وارطان سخن بگو، لامصب تو چقدر گرفتى؟
وارطان سخن نگفت، چو خورشيد از تيرگى برآمد و عاقبت بخير شد و رفت
وارطان سخن نگفت، وارطان ستاره بود يک دم درين ظلام «چمدان» گرفت و رفت
وارطان سخن نگفت، وارطان کارگزار بود پول گرفت و مژده داد: زمستان گذشت و رفت!
[در دايره قسمت اوضاع دوباره خر تو خر شد:] (تعدادى پرونده از روى ميز آقاى رييس دايره گم مى شود)
چمدان و خون دل هر يک به کسى دادند، در دايره قسمت اوضاع چنين باشد
در کار گلاب و گل حکم ازلى اين بود، کاين مهره بازارى وان اوين نشين باشد
[سعدى هم وارد معرکه مى شود:] ورت ز دست بر آيد چون سردار باش کريم/ گرت ز دست بر آيد بزن توى کار آزاد
[مثل اينکه مولانا را هم خريده اند:] از تو بر من تافت چون دارى نهان/ مىفشانى پول چون شه بىزبان
بياييد بيايد به سردار بگرديم/ بر اين استن نظام چو پرگار بگرديم بياييد که امروز به دلار و چک روز/ چو فعالان پولدوست بر آن يار بگرديم. در اين خاک در اين خاک در اين مزرعه پاک/ بجز طرح و پروژه دگر بذر نکاريم
[ناصرخسرو اعصابندار هم راست مدرن مى شود:] من آنم که در پاى نيکان بريزم/ مر اين قيمتى در مقالههايم را ----------------------------- Comments
آخرين اخبار از مذاکرات هستهاى ــــــــــــــ آرمين راد
حسن روحانى آخرين اخبار از مذاکرات هستهاى مابين ايران و سه کشور اروپايى را اعلام کرد. وى با بيان اين نکته که همه چيز به نفع ماست گفت: در حال حاضر در وضعيت شصت شصت هستيم. وى در ادامه توضيح داد که چيزهايى که ما مىگوييم اروپايىها شصتشان را به ما نشان مىدهند و هر چه اروپايىها مىگويند ما شصتمان را به آنها نشان مىدهيم. با توجه به تفاوت فرهنگها در حال حاضر اين وضعيت نشان از برترى فرهنگى ما در اين بخش از گفتوگوى تمدنها دارد و ما اميدواريم آنها در آيندهى نزديک منظور ما را از اين حرکت و وضعيت درک کنند. البته ما بارها به آنها گفتهايم که جدىتر باشند و اگر به اين حرکت ادامه دهند ما مجبور مىشويم براى آنها منظورمان را به طور شفاف توضيح دهيم. به خصوص با درخواست مکرر البرادعى مبنى بر شفاف بودن شفاف بودن شفاف بودن ايران ما مدت طولانى نمىتوانيم شفاف نباشيم. روحانى در پاسخ به سوالى از حضور آمريکا در مذاکرات استقبال کرد و گفت خوشبختانه تعداد نمايندگان ما در مذاکرات آن قدر هست که شصت کم نياوريم و هيچ وحشتى از شصت آمريکايىها نداريم. وى به آمريکايىها در مورد نشان دادن انگشتهاى ديگر هشدار جدى داد. البته او نشانه رفتن انگشت اشارهى آمريکايىها به ايران به عنوان حامى تروريسم را تاييد کرد و قابل تحملتر از گزينههاى ديگر دانست. او در جواب سوال بعدى در مورد ادامهى اين وضعيت در صورت ارجاع پروندهى ايران به شوراى امنيت گفت ما سالهاست شصت خود را به دنيا نشان مىدهيم اما به نظر مى رسد شوراى امنيت جاى شوخى نباشد. او گفت که شخصا با سياست شفافسازى کليهى انگشتها موافق است. ---------------------------------- Comments
بالاخره دیروز جلسه پالتاکی وبلاگنویسان برگزار شد. دوستان نظر خود را در مورد این جلسه نوشتهاند که علیرضا تمدن آنها را جمعآوری کرده. به نظرم برای جلسه اول تجربه بسیار خوبی بود؛ خیلی از دوستان قبلا از پالتاک استفاده نکرده بودند و آشنایی زیادی نداشتند که این نقطه ضعف مسلما دفعات بعد مرتفع خواهد شد و بین ادمینها هم هماهنگی بهتری پیش خواهد آمد. گفتگوهای جلسه را سه نفر (منجمله من) قرار بود ضبط کنیم؛ که چیزی از بحثها را از دست ندهیم. دو دوست دیگر صداها را برای داون لود دوستان گذاشتهاند. شاید جالبترین نکته برای شخص من و خیلی از دوستانی که در جلسه شرکت کردند؛ شنیدن صدای دوستانی بود که مدتها نوشتههایشان را میخواندیم. در مورد بعضی از دوستان صدا با تصور ذهنی منطبق بود و گاهی اصلا منطبق نبود! شخصا از شنیدن بحثها بسیار استفاده کردم و مطمئن هستم که جلسات بعد با انتخاب موضوعهای مناسب پربارتر خواهد بود. همگی خسته نباشید و به قول عبدالقادر بلوچ: ما از خودمان متشکریم! Comments
سطح آگاهیهاى سیاسى و اجتماعى مردم ایران از آمریكاییها بالاتر است. این چیزى است كه در حال حاضر موتور محركهى اصلاحات در تمام سطوح است و همین موضوع میتواند نویدبخش آیندهاى بهتر براى ایران باشد. سطح بینش سیاسى و اجتماعى مردم آمریكا پایین است چرا كه نیازى نیست این سطح بالا باشد. ضمن این كه این رسانهها هستند كه به مردم میقبولانند كه چه چیز درست و لازم است و چه چیز لازم نیست. بنابراین بوش میتواند به مردم به راحتى بقبولاند كه جمع نقیضین محال نیست: ”من براى این كه براى شما صلح به ارمغان بیاورم، باید در دنیا جنگ به راه بیاندازم.“ اما آن كس كه رئیس جمهور و یا هر مقام دیگرى در ایران باشد ممكن است با زور چیزهایى را به پیش ببرد وكسى جرات نكند اعتراض كند اما نمیتواند جمع نقیضین را به مردم بقبولاند. دست كم مردم میفهمند. این وضع نوید انتخاباتى شفاف را میدهد. مردم ممكن است در انتخابات شركت كنند و یا نكنند اما كسى گول كت و شلوار لاریجانى و ریش مرتب و عنوان دكتر ولایتى و زیركیهاى رضایى را نخواهد خورد. از همین دست كسى شعار ایران براى همهى ایرانیان هاشمى را هم باور نخواهد كرد. این كه كروبى هم نمیتواند و بعضا نمیخواهد مطالبات مردم را از آقایان بستاند را همه میدانند. از طرف دیگر حتى مخالفان معین نیز میدانند كه او نهایت سعیش را براى پیشبرد اصلاحات و اعادهى حقوق مردم خواهد كرد، گیرم كه نتواند. چنین است كه انتخابات آینده انتخاباتى شفاف است. این یعنى پیشرفت و اگر شوراى نگهبان بتواند آن را تحمل كند میتواند صرفنظر از نتیجهى انتخابات اتفاق میمونى باشد. ---------------------------- Comments
کلمه ــــــــــــــــــــــــــــــــــ سام الدين ضيائی
در جستجوی کلامی هستم که آرامش دهد میدانم، میدانم اين ناسروده شعر زمانی خواهد جوشيد که دستی ــ مادرانه، کودکیام را در آغوش گيرد و در ژرفنای اين شب خوفناک به ظرف وجود از ياد رفتهام روغن خون ريزد و از شعلهی عشق، فتيلهی قلب را بسوزد تا به روشنیاش کلمه بجوشد. ----------------- Comments
بدون خشونت در خاور میانه ــــــــــــــــــــــــــــــــــ آليوس ماکسيموس
بالاخره اعتراضات بدون خشونت به خاورمیانه هم رسید؛ برای اولین بار یک دولت عربی بهخاطر خواست مردم استعفا داد. مردمی که برای عزای رفیق حریری گرد آمده بودند با تجمعاتی بدون خشونت این عزا را به جشن تغییرات اجتماعی تبدیل کردند. مردم پس از استعفای دولت لبنان اکنون خواست خود را معطوف به خروج نیروهای سوریه کردهاند. شاید برای خود تجمعکنندگان هم این پیروزی بزرگ قابل تصور نبود. دیدن تصویر مردمی که فقط با خواست خود و بدون هیچ خشونتی به خواسته خود رسیدند واقعا لذت بخش است؛ و از طرفی نشان از بلوغ سیاسی و اجتماعی مردمی دارد که سالها تحت اشغال بودهاند و دیگر برای دستیابی به خواستهای خود خشونت و جنگ نمیخواهند. برای خواندن مطالب بیشتر در مورد مبارزات بدون خشونت انجمن بدون مرز را ببینید. جادی در این زمینه کتابی نیز ترجمه کرده که میتوانید آنرا اینجا داونلود کنید (پی دی اف). در همین زمینه: مردم لبنان با انتظاراتی تازه از سياست و فرهنگ گزارش تصویری بی بی سی از تجمعات لبنان Arabs seeking Syria 'compromise'
1) از شاملو: قصدم آزار شماست! اگر این گونه به رندی با شما سخن از كامیاری خویش در میان میگذارم - مستی و راستی - به جز آزار شما هوایی در سر ندارم.
2) از قرآن: قتل الانسان ما اکفره. خدا مرگ بده این آدمو که این قدر بىچشمورو نباشه. عبس. 17
3) از شاملو: اندكی بدی در نهاد تو اندكی بدی در نهاد من اندكی بدی در نهاد ما ... – و لعنت جاودانه بر نهاد انسان فرود میآید. آبریزی كوچك به هر سراچه – هر چند كه خلوتگاه عشقی باشد – شهر را از برای آن كه به گنداب در نشیند كفایت است. -------------------------------- Comments
سرها بريده بينى بىجرم و بىجنايت ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نيما قديمى
پس لرزههاى زلزله زرند هم فروکش کردند. مثل دريالرزه با تمام قربانيانش. مثل بم. مثل شعلههاى حالا فروکش کرده آتش در مدرسه سفيلان؛ در معبد هندوها و در مسجد ارک. دنيا فراوان انسانهايى را ديده که بدون آنکه جرمى يا جنايتى مرتکب شدهباشند مىميرند، مىسوزند يا تکهتکه مىشوند. توگويى خدا درندهاى هار است که تا نسوزم کى خنک گردد دلش! چه بسيار آدمهاى بىگناهى که از گرسنگى رنج مىبرند و گروهى جنايتکار که عمرى به خوشى سر مىکنند. داستان به اين دنيا ختم نمىشود! چه بسيار آدمهايى که در سرزمين کفر به دنيا مىآيند و کمتر شانس مؤمن بودن پيدا مىکنند و بچههايى که در کودکى مىميرند و مجالى براى کفر ورزى نمىيابند. چه بسيار آخوندهايى که خدا را -مثل انسان- عادل مىدانند و در توجيه آنهمه جسدهاى سوار بر موجهاى دريالرزه، فسق و فجور جهانگردها را بهانه مىکنند. حال آنکه هرچه دراين دنيا اتفاق مىافتد عين عدالت الهى است (پسينى نه پيشينى- تعريف دست راستى نه دست چپى). و مگر خدا هم مثل ما از کردههايش هدفى دارد که از او «چرا» بپرسيم؟ چرا ما را آفريدى؛ چرا اينهمه زجر و مصيبت و چراهاى ديگر… آنچه خدا به ما داده نه استحقاق ما که لطف اوست: ما نبوديمو تقاضامان نبود لطف تو ناگفته ما مىشنود عدل ملاک کردار بارى نيست، برعکس کردار بارى ملاک عدل است. ازاين سخن حق به ناروا نتيجهاى غلط گرفتهاند که ملاک عدالت حکم خليفهاست. دوستانى که با منطق آشنايى دارند، مىدانند که گزاره نخست، حقيقى است، حال آنکه نتيجه، يک گزاره اعتبارى است و ميان اين دو هيچ راهى به برهان نيست. بارى عدالت الهى را تعريفى دست راستى-پسينى- بايد ولى در جامعه انسانى چطور؟ آيا عدالت، پيادهسازى قانون است؟ اگر قانونى برابرى انسانها را در موردهايى مثل «بنده و مولا»، «مسلمان و غيرمسلمان» و «زن و مرد» نفى نمود، بازهم به قاضيى که طبق آن حکم مىراند، مىتوان عادل گفت؟ يا آنکه عدالت يعنى استيفاى حقوق همه. دراين صورت سؤال از مبناى حق پيش مىآيد: آيا انسان از پيش خود حق دارد؟ -حقوق بشر- يا حق را خدا به انسان مىدهد؟ -تکليف الهى- اما خدا مىگويد ما پيامبران را فرستاديم «لئلا يکون للناس على الله حجة من بعد الرسل» يعنى انسان از پيش خود حقى دارد که قرآن هم به رسميت شمردهاست! شايد هم اين تنها حقىاست که خدا براى انسان قايل است: حق دريافت دستورها قبل از بازخواست! ---------------------------- Comments
آقا ما که هرچى صبر کرديم از چمدون خبرى نشد، اينه که رفتيم دنبال بيزينس. اينم که مىگند فلانى قلمش خشکيده مىخواند روحيه شما را خراب کنند و الا ما به محض پولدار شدن برمىگرديم و دوباره با تمام انرژى مىنويسيم:
فکر کنيد شما شرکتى داريد و محصولى توليد مىکنيد و به قيمت x به فروش مىرسانيد. اين محصول طبق روال عادى ميان دلالان دست به دست شده و به قيمت x۱.۸ مىرسد. شما براى حذف واسطهها در شهرهاى مختلف نمايندگى داير مىکنيد ولى هزينه همين نمايندگىها قيمت تمام شده را x۱.۴ مىکند. خوشبختانه کار شما پيشرفت مىکند و در ديگر کشورها نيز نمايندگى داير مىکنيد. هزينههاى حمل و نقل و گمرک و نا هماهنگىهاى قانونهاى تجارت در کشورهاى مختلف باعث ناهماهنگى بين نمايندگىهاى شرکت شما مىشود. دولتها و سازمانها دست بهکار مىشوند و WTO را تشکيل مىدهند ولى بيست ودومين درخواست ايران براى عضويت در آن رد مىشود. گسترش اينترنت آنرا به عنوان ابزار جديدى براى تجارت مطرح کرد و شرکتهاى مختلف شروع به تبليغات در اينترنت کردند. امان از دست اين هرزنامهها! راستى اگر تو تهران زندگى مىکنيد پيتزا … را فراموش نکنيد. من که به همه دوست و آشناها سفارش مىکنم حتمن يک بار هم که شده پيتزاى اونجا را امتحان کنند. فرض کنيد الآن وسط يک کافه در يک شهر توريستى کوچک هستيد و مىخواهيد آدرس جاهاى ديدنى اونجا را پيدا کنيد. به اينترنت سريع هم دسترسى داريد. فکر مىکنيد ليست مورد نظر را از گوگل سريعتر پيدا مىکنيد يا با پرسيدن از يک نفر از ميز کنارى؟ اورکات را که يادتون هست؟ (منظورم تهرانىهاى پشت فيلتر است!) مىدونيد که گوگل براى گسترش اورکات تبليغ نکرد. هرکس فقط دوستاش رو دعوت کرد. اگه قبلن پرزنت شده ايد که بايد از عنوان اين مطلب حدس مىزديد منظورم چيه. اگر هم يک روز دوستى شما را بى هيچ توضيحى براى يک کار پر در آمد به خونهشون دعوت کرد. منتظر اين جملهها از طرف يک نفر ديگه باشيد: «تو کار ما يأس هست، شکست هست، نا اميدى هست؛ ولى ما مىخواهيم راههاى غلبه بر اونها را به شما نشون بديم. …» اگر هم دلتون رو صابون زديد، بدونيد که سخت اشتباه کرده ايد اصلن از پذيرايى خبرى نيست. اين از قانونهاى ماست. بازاريابى شبکه اى بر اساس ساختار پاداش دهى به گروههاى مختلفى تقسيم مىشود: Unilevel, Matrix, Breakaway و Binary. شرکتهاى معروفى که محصولاتشان را با اين روش، ارايه مىکنند و در ايران هم فعاليت دارند عبارتند از: My7Diamonds، Goldmine و Gold Quest و … بله همانطور که مىدانيد همه راهها به خدا مىرسد و در ايران البته به قوه قضاييه. البته QI عضوWTO است. سايتش هم فيلتر شده … نه، قرار نيست در مورد بازاريابى شبکه اى و اشتغال زايى و سوددهى آن براى کشور صحبت کنم. حتا نمىخواهم در مورد اينکه پلنهايى مثل GQI در کوتاه مدت يک نوع سرمايه گذارى است که تا چند سال آينده باعث ورود ارز به مملکت مىشود؛ بنويسم. بلکه فقط مىخواهم به گسترش و آموزش کار گروهى و روحيه سختکوشى و اميد و شادابيى که چنين پلنهايى در بين جوانان ايجاد مىکند اشارهکنم. به تشکلهاى خودجوشى که نيازى به چمدانها ندارند. و بازهم اينکه در حکومت نظامى تجمع بيش از سه نفر ممنوع! اى کاش مسؤولان مملکت ما از دگماتيسم دست بر مىداشتند، و در ميان سکههاى زيباى Gold Quest نمادى از مولوى يا تخت جمشيد و … مىديديم. --------------------------------- Comments
نیش عقرب نه از ره كین است. اقتضای طبیعتش این است. یكی مثل جناب جنتی كارش فاتحه خواندن به این و آن است. چیز دیگری هم بلد نیست و خودش را مركز عالم میبیند. آقایان مجلس هفتم نباید ناراحت شوند كه چرا اگر بو میدادهاند یواشكی در گوششان نگفته و رفته پشت تریبون نماز جمعه گفته كه تمام خلقالله بفهمند. آن زمانی كه نزدیك صد نفر از نمایندگان مجلس ششم و تقریبا هر كسی كه سرش به تنش میارزید و كاندیدا شده بود را همین جناب مستطاب رد صلاحیت كرد آقایان اعتراضی نداشتند ولی نفهمیده بودند كه ایشان وقتی كسی را گیر نیاورد كه بهاش فحش بدهد رو به سمت دروازهی خودی میكند. بابا راستیهای دنیا! مارادونا را ول كنید! جنتی را بچسبید! اعتراض مجلس هفتمیها به اظهارات جنتی --------------------------------- Comments
- با ارسال مقالات و نيز مشارکت در
تبادل نظرها و بحث ها به پربار شدن محتواى وبلاگ خود «فانوس» يارى رسانيد.
فانوس متعلق به همه علاقمندان آينده ايران است.