با قرآن
ـــــــــــــــــــ
نيما قديمى
قرار شد با زبان دين در مورد دين صحبت کنم. اجازه بدهيد، به جاى پوپر و افلاطون بگويم کانت و ملاصدرا. پس بحثم را از ديد يک فيلسوف صدرايى که قرآن را تفسير مىکند، ادامه مىدهم. ديديم که قرآن غير از آنچه بهطور تدريجى و به زبان عربى بر پيامبر «تنزيل» شده است، حقيقتى واحد دارد که در شب قدر «انزال» شدهاست. اين همان است که دوستان خرده مىگيرند، که ما براى قرآن مثل افلاطونى قايل شده ايم و مدعى هستند اين خلاف مدعاى خود دين است. باز هم تأکيد مىکنم در بحث فعلى از منظر درون دينى به بررسى موضوع پرداختهام. براى شناخت بيشتر اصل کتاب که متعلق «انزال» است و از احکام و جامعيت برخوردار است، به بررسى «انزال» مىپردازم:
قرآن مىفرمايد «انا انزلناه فى ليلة القدر» (قدر-۱) و در مورد شب قدر هم مىفرمايد «تنزل الملائکة و الروح فيها باذن ربهم من کل امر» (قدر-۴)
در جاى ديگر مىفرمايد:
«و کذلک اوحينا اليک روحا من امرنا» (شورى-۵۲)
همان طور که ملاحظه مىشود، تناظرى بين حقيقت قرآن (متعلق انزال)، ملائکه، روح و امر در قرآن وجود دارد. حال دقت کنيد، آيهى زير مىفرمايد، جبرئيل قرآن را به قلب پيامبر نازل فرمود:
«من کان عدوا لجبريل فانه نزله على قلبک باذن الله» (بقره-۹۷)
و در موارد ديگر اين کار را به «روح الامين» و «روح القدس» نسبت مىدهد:
«نزل به الروح الامين. على قلبک لتکون من المنذرين. بلسان عربى مبين» (شعراء-۱۹۵)
«قل نزله روح القدس من ربک» (نحل-۱۰۲)
جالب اينکه در مورد عيسى هم که بدون پدر به مريم عطا شد از همين عبارت روح استفاده مىکند:
«فارسلنا اليها روحنا» (مريم-۱۷)
«فارسلنا اليها روحنا فتمثل لها بشرا سويا» (مريم-۱۷)
«و کلمة القاها الى مريم و روح منه» (نساء-۱۷۱) (پس عيسى کلمه است مثل قرآن)
پس حقيقت قرآن از جنس روح است، اما روح چيست؟
«يسألونک عن الروح، قل الروح من امر ربى» (اسرى-۸۵)
«يلقى الروح من امره على من يشاء» (مؤمن-۱۵)
«ينزل الملائکة بالروح من امره» (نحل-۲)
پس «روح» از جنس «امر» است. اين مطلب از آيههاى قبلى نيز مشخص بود.
همچنين وحى هم از جنس امر است:
«ثم استوى الى السماء و هى دخان فقال لها و للارض ائتيا…و اوحى فى کل سماء امرها …ذلک تقدير العزيز العليم» (حم-سجده-۱۱و۱۲) و «امر» چيست؟
«انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له کن فيکون» (يس-۸۳)
آيهى زير روند بحث ما را تأييد مىکند: عيسى (همچون قرآن) از جنس روح است، روح از جنس امر است و امر عبارتاست از «کن فيکون» پس عيسى (و قرآن) از جنس «کن فيکون» مىباشد:
«ان مثل عيسى عندالله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فيکون» (آل عمران-۵۹)
پس امر او عبارتاست از کلمهى «کن» که همان کلمهى ايجادى است، که عبارتاست از وجود هر چيز از جهت استنادش به خداى تعالى، قطع نظر از اسباب و علل، کما اينکه مىفرمايد:
«و ما امرنا الا واحدة کلمح بالبصر» (القمر-۵۰)
که نشان مىدهد امر خدا يگانه و آنىاست نه تدريجى. پس حقيقت قرآن که متعلق «انزال» است يگانه است و با متعلق «تنزيل» که تدريجى است متفاوت مىباشد. ادامهى آيه امر موضوع را بيشتر آشکار مىکند:
«انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له کن فيکون؛ فسبحان الذى بيده ملکوت کل شيئ» (يس-۸۳)
پس امر از جنس ملکوت است و از آيات قرآن بر مىآيد که ما به ازاى آسمان و زمين -عالم طبيعت- يک عالم ديگرى هست به نام ملکوت:
«اولم ينظرو فى ملکوت السموات و الارض» (اعراف-۱۸۵)
«و کذلک نرى ابراهيم ملکوت السموات و الارض» (انعام-۷۵)
پس اصل قرآن (متعلق انزال) در عالم ملکوت است و قرآن تفصيل شدهى به زبان عربى (متعلق تنزيل) در عالم طبيعت.
اما روح چيزى نيست جز منشأ حيات. خداوند در مورد آفرينش انسان، ابتدا به سلسه اسباب طبيعى با عنوان «خلقت» اشاره مىکند:
«ثم جعلناه نطفة فى قرار مکين، ثم خلقنا النطفة علقت، فخلقنا العلقة مضغة…» و در پايان در مورد زنده کردن اين «خلق» مىفرمايد:
«ثم انشأناه خلقا آخر» (مؤمنون-۱۴)
پس زنده کردن و روح بخشيدن از نوع «خلق ديگرى» است:
«ثم سويه و نفخ فيه من روحه» (الم سجده-۹)
«فاذا سويته و نفخت فيه من روحى» (حجر-۲۹)
پس «خلق ديگر» همان «نفخ روح» يا کلمهى «کن فيکون» است که همان «امر» است:
«الا له الخلق و الامر» (اعراف-۵۴)
پس تفاوت «انزال و تنزيل»، تفاوت «خلق و امر» است.
قرآن تنزيل شده مثل جسم بى روح است و زندگانى و حيات از آن قرآن انزال شده است:
«اولئک کتب فى قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه» (مجادله-۲۲)
«او من کان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس» (انعام-۱۲۲)
«قد جاءکم من الله نور و کتاب مبين يهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام» (مائده-۵ و۱۶)
اين بحث ادامه دارد…