به عمروعاص رأى بدهيد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نيما قديمى
هنوز تصميم به رأى دادن نگرفتهام؛ و منتظر هستم تا شايد در آخرين روزها اتفاق خاصى بيفتد. شايد مثل هشت سال پيش که درست يک روز قبل از انتخابات تصميم گرفتم رأى بدهم. آن روز فرصتى استثنايى براى گفتن «نه» پيدا کرده بودم. و چه «نه» ى بلندى. اين اوج آزادى بيانى است که بيشتر ما انتظار داريم. اينکه بتوانيم بگوييم؛ نه ببخشيد، داد بزنيم «نه»!
پدرهاى ما ريختند توى خيابانها و داد زدند «مرگ بر شاه»، بدون اينکه بدانند چه چيزى به عنوان جايگزين مىخواهند. امروز هم وجه مشترک بيشتر ما ايناست که از وضع موجود راضى نيستيم. ولى به جاى آن چه مىخواهيم؟ همين که بتوانيم آزادانه به رئيس جمهورمان فحش بدهيم کافيست تا به معين رأى بدهيم؟ اتفاقن همين حس «نه» گفتن داره وسوسهام ميکنه که نه اينبار ديگه نبايد رأى داد. ولى خوب اگه رأى بدم چى ميشه؟ اگه رأى ندم چى؟
اصلن فرض کنيد اصلاح طلبها نامزد سايه داشته باشند. مثلن در همان دقيقه نود موسوى حالا يا ميرحسين يا خوئينىها يا فرض کنيد هادى خامنهاى يا عبدلله نورى نامزد بشوند و شوراى نگهبان هم براى جلب مشارکت عمومى و از ترس آمريکا صلاحيت اين ابر نامزد را تأييد کند. من از خير سکولاريسم و جدايى دين از سياست و اين جور مسايل مىگذرم. به همين حد اقلها هم رضايت مىدهم. برنامهى اقتصادى آقايان چيست؟ سياست خارجى و از همه مهمتر رابطهى با آمريکا چى؟ اون موقع که دولت اصلاحطلب لايحه تنظيم مىکرد و مجلس اصلاحطلب تصويب مىکرد، و مصوبه اينقدر پشت ديوار شوراى نگهبان مىماند تا به شوراى مصلحت مىرفت و دست آخر هم رئيس جمهور بيست ميليونى خودش لايحهاش را پس مىگرفت فراموش کردهايم؟ فکر مىکنم همه از طرفداران معين تا طرفداران تحريم در اين مورد هم عقيده هستيم که اينبار۲۰ ميليون رأى فقط با معجزه امکان پذيراست ( حتا تقلبى در آن حد هم نياز به معجزه دارد!) اگر اين معجزه رخ داد خوب خود نشان از کرامات آقايان دارد. ولى اگر رخ نداد آيا جز ايناست که فرد منتخب بايد خيلى قدرتمندتر از خاتمى باشد تا همين حد اقلها را ادامه دهد؟ و همين مشروعيت که نه، ژست دموکراسى را زير سؤال نمىبرد؟ يعنى هنوز هم در جامعه ما زور حرف اول را مىزند نه رأى مردم! اى کاش نامزدى بود که با همان ۲۰ ميليون رأى مىآمد و به پشتوانه همان ۲۰ ميليون رأى همين حد اقلها را تأمين مىکرد. همه مىدانيم که اين نشدنىاست.
حال فرض کنيد رأى ندهيم و يا بهتر بگويم به معين رأى ندهيم. حالا چه مىشود؟ حکومت يک دست مىشود؟ آمريکا حمله مىکند؟ براى پيشگيرى از حملهى احتمالى آمريکا، پيشنهاد مىکنم يک راهپيمايى ميليونى انجام بدهيم. چون فکر نمىکنم آمريکايىها اينقدر احمق باشند که بر اساس نتايج انتخابات ما تصميم بگيرند. اما براى يک دست نشدن حکومت بياييد قوهى مجريه را به رفسنجانى بسپاريد. رفسنجانى سياست مدار است و لوازم تداوم حکومتش را مىداند. اتفاقن از پس آمريکايىها هم بر مىآيد. حتا اگر لازم باشد مثل عمروعاص کشف عورت مىکند. دراين صورت دست کم از حماقت هاىدارودستهى توکلى در اقتصاد در امان خواهيم بود. ضمن اينکه ببينيد در اين دوره کسى نمىتواند عقبگرد کند. رفسنجانى ممکن است به آزادىهاى فرهنگى اعتقادى نداشته باشد، ولى نمىتواند جلوى آنچهرا هست بگيرد. مثلن مير حسين هم که بيايد نمىتواند همان سياستهاى اقتصادى زمان جنگ را تکرار کند.
آمدن رفسنجانى نياز به مشارکت مردمى ندارد و اگر من و شما هم رأى ندهيم رأى مىآورد و اينطورى نه سيخ مىسوزد نه کباب! هم ما با رأى ندادن «نه» گفتهايم و هم حکومت يک دست نشدهاست. من نمىگويم به رفسنجانى رأى بدهيد. من مىگويم اگر مجبور شديد رأى بدهيد به جاى رأى سفيد اسم رفسنجانى را بنويسيد. و به دوستان عزيز يک توصيه خاضعانه دارم که اگر تصميم به رأى دادن نداريد شما را به خدا به جاى رأى سفيد، شناسنامهتان را سفيد نگه داريد. اين ديگه کمترين هزينهايست که براى توقعاتمون بايد بپردازيم. اگر جرأت اين کار را نداريد، سر جاتون بشينيد، و ديگه حرف نزنيد يا به همون عمرو عاص رأى بدهيد.
----------------------------------
Comments