رفتار اصلاح طلبان،شکل و محتوا
یادداشتی بر «شهرآشوبان خیال پرداز»،سعید حجاریان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سید سام الدین ضیائی
اگر چه به نظر میرسد خاتمی و اصلاح طلبان حکومتی قصد فریب مردم را با شعار «جامعه مدنی» و «مردمسالاری» نداشتهاند، اما در عمل نشان دادند که دلبستگی عمیق و ریشهداری به مبانی فکری ــ فلسفی مدرنیته و به تبع آن دموکراسی و جامعه مدنی ندارند.به ویژه آن که نگاه کلامیشان به دین آنان را از برخی رفتارهای مدرن و دموکراتیک باز داشته است. رویکردهای آنان در برخورد با حرکتهای ضد دموکراتیک آن سو، گرچه به زبان شکل و شمایلی مدرن داشت، اما در عمل تحت تاثیر محتوای منش سنتی آنان استحاله شدهاست.
نمونههای بسیاری از نمود رویکردهای به ظاهر مدنی اما سنتی در رفتار و روابط رئیس جمهور خاتمی و نمایندگان مجلس ششم مثال زدنی است، حتی بنیانگذار جمهوری اسلامی نیز در پاریس مدعی شد جمهوری و دموکراسی مورد ادعا همان جمهوری در کشورهای دیگر و یک دموکراسی واقعی است، اما یس از منصرف شدن از استقرار در شهر مذهبی قم، سنتی که در عمق اندیشهاش ریشه داشت و پای خدا و اسلام را به میانه میکشید او را از وعدههای مترقیانهاش دور کرد.
رئیس جمهوری اصلاح طلب اما پیرو خط امام نیز در رفتاری دموکراتیک از «ملت» و حقوق مدنیاش گفت و دیری نپایید که به نفع «نظام» و «امام» عقب نشست و ملت را رها کرد. چه او نیز دلبستگیهای سنتی مذهبی و انقلابی و ارادت به امام و مرادش را نتوانست فراموش کند. خاتمی حتی با آن که میدانست تفاوت ره از کجا تا به کجاست، خود و اقتدارگرایان و ملتی را به همان دلیل ریشه دار، فریب داد و «جامعه مدنی» را به «مدینه النبی» تنزل داد. «مردمسالاری دینی»اش نیز تنها برای فرار از همان ریشههایی بود که به سختی گرداگرد اندیشهاش را گرفتهاست و از به کارگیری ابزار دموکراسی محض منعش میکند و عذابش میدهد.
مجلسیان دوره ششم در جدیترین حرکت در فرم مدرنشان، یعنی «تحصن» جنجال برانگیزی که البته نشان از جسارت و آزادگی برخی نمایندگان داشت، به جای اعتراض و پای فشردن بر یک کلام، آن هم «نقض حقوق مدنی» انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان، از سابقهی جبهه و جنگ و خانوادهی شهید و سوابق انقلابی و خط امامی و سپاهی بودن رد صلاحیت شدگان سخن گفتند و در آتشیترین نطقها بزرگترین پرسش این بود که مگر میتوان چنین کسانی را رد صلاحیت کرد؟! و بیشترین اعتراض بر پایمال شدن خون شهیدان و انحراف از راه امام راحل و خدشهدار ساختن قلب مهدی قائم! بدینترتیب نمایندگان جامعه مدنی نیز در ادامهی این شکل مدرن، محتوای تفکر سنتی خود را رو کردند.
تئوریپرداز شماره نخست اصلاحات حکومتی «سعید حجاریان» ـــ که نگارنده احترام ویژه خود نسبت به وی در راهبرد جنبش را کتمان نمیکند ـــ نیز، کسی است که ییش از این دهها یادداشت وزین منطبق بر فلسفهی نوین سیاسی، مبتنی بر دموکراسی در راهبری جنبش اصلاحات مدنی نوشته بود. «جمهوریت، افسون زدایی از قدرت»اش به جای ماندنی است. او حتی به عنوان ابزار تهدیدی، از نافرمانی مدنی تا خروج از حاکمیت و رفراندوم گفته بود. شکست اصلاحات به شیوه پیشین را رسما اعلام کرده بود؛ اما وقتی «نظام» منتسب به «امام» را ــ که خود، خاتمی و اصلاح طلبان حکومتی در کنار اقتدارگرایان در دایره قدسیاش قرار میگیرند ــ در آستانهی تهدید جدی میبیند، همهی توصیههایش برای پیشبرد مدنیت فراموش میشود. صفات ناپسند غیر مدنی سنتگرایان را که روزگاری خود به عنوان ابزار انقلابی از آنها سود میجست و پس از تحول فکری و تجدید نظر در عمل، از آن برائت جسته بود، بار دیگر به کارشان گرفت.
حجاریان، پس از برخوردهای «انقلابی» به شیوهی ماههای نخست انقلاب اسلامی و روزهای تسخیر لانه جاسوسی در ماههای اخیر با اپوزیسیون پیشنهاد دهندهی رفراندوم، گویا به عنوان یک پیرو خط امامی اصیل در آخرین یادداشت خود با عنوان «شهرآشوبان خیال پرداز» چنین میگوید: «شهرآشوبان خیال پرداز افرادى هستند كه فكر مىكنند مىتوانند با اراده خویش تغییرات عمدهاى در ساختار سیاسى و اجتماعى ایجاد كنند. رادیكالیسم و ارادهگرایى دو ویژگى عمومى این گروه افراد است». حجاریان که سعی میکند تا همان ژست و فرم مدرن را در گفتار حفظ کند، بی اعتراف به این که خود نیز در این دسته از خیال پردازان قرار میگیرد، هرچند شهرآشوبی نکردهباشد، ادامه میدهد:«در ایران نیز چه پیش از انقلاب اسلامى و چه پس از آن ما شاهد تشكیل فرقهها و جنبش هاى شهرآشوب بوده ایم كه عمدتاً از این زاویه كه رابطه و تناسبى میان هدف و وسیله برقرار نمىكنند دچار نوعى «ناعقلانى گرى» هستند».او در ادامه از آسمان جامعهشناسی و ریسمان فلسفه ی سیاسی به هم میبافد.از یاغیگرایی تا باندهای مافیایی و منجیگرایان میگوید. از حجتیهایها و مجاهدین خلق تا مارکسیستها را در دایرهی شهرآشوبان خیالپرداز قرار میدهد و از سکتاریستی(جدای ازمردم) بودنشان میگوید تا نتیجه بگیرد که:«امروزه هم كم و بیش ما با مشكل ناعقلانى گرى سیاسى روبه رو هستیم.» و هخا،آن مردم روانپریش را با امضا کنندگان فراخوان ملی برگزاری رفراندوم که گویا با همهی خنده دار بودن این پیشنهاد ــ به زعم ایشان ــ خار چشم شده است، مقایسه کند. وی در ادامه میگوید: «البته موضوع رفراندوم قبلاً هم در مجلس ششم طرح شده بود اما آن رفراندوم به اتكاى راى مردم به پارلمان و براى هدفى پایین تر از حد مقدورات بود یعنى ابزار بزرگتر از هدف بود اما رفراندومى كه در سال ۸۳ مطرح شد هدفى بزرگتر از ابزار خود داشت.» ولی توضیح نمیدهد که با آن ابزار بزرگ در سایهی نظام ولایت به کدام هدف رسیدند که به آن حرکت بی نتیجه نخندیم و حرکتی را که در ابتدای راه است مضحک بنامیم!
مغز متفکر اصلاحات در سه جمله ی آخر یادداشت، سعی میکند تا این همه شهر آشوب خیالیرداز را یک عده خشونت خواه و البته سنت گرا بخواند و این سوییان یعنی اصلاحگرایان حکومتی را عقل گرا و لابد مدرن بنامد. او یادداشت را چنین به پایان میرساند:« كار خیال پردازان مشت زدن به دیوار است. در زندان كسى كه از وسعت و مقاومت سلول خود و ساختمان زندان آگاهى نداشته باشد در دایره جبر گرفتار مىشود حتى اگر مشت به در و دیوار بكوبد. اما آن كه مى داند كجا مى توان نقب زد و كجا مى توان فرار كرد برنده است نه كسى كه كله اش را به دیوار مىكوبد.»
همهی تلاش حجاریان در یادداشتهای اخیرش که مدتی است بوی سرمقالههای«کیهان» میدهد و اگر به نام نویسنده توجه نکنید به یاد شریعتمداری از نوع متفکرش و شاید کسی مانند محبیان میافتید، انگ چسبانی به هر کسی است که جز او و همفکرانش، حرفی دیگر برای گفتن داشته باشند. البته از نوع مودبانهتر و مزین به کلمات مدرن.همان ترفند قدیمی ــ اما با پوششی نو ــ که در جنبش مشروطیت، هر که را که از آزادی و مشروطه حرف می زد،بابی و بهاییاش میخواندند. از سال ۱۳۲۰ تا پیروزی انقلاب ۵۷،هر که از مبارزه با استبداد و استثمار و امپریالیسم دم میزد، تودهای میشد. پس از انقلاب نیز هر که مخالف باورهای همین دوستان مدعی سخنی گفت، لیبرال و منافق نام گرفت و اگر از چشمانداز جهان آینده چیزی نوشت، نوکر آمریکا لقب یافت و ...تو گویی تاریخ مکرر است، پس از خرداد ۷۶،همهی آن افتراهای پیشین که روزی بر دیگران بسته میشد، از آن سوی حاکمیت تقدیم حضور همین دوستان اصلاحگرا شد، وقتی از قانون و مدنیت گفتند.محارب و مرتد نام گرفته، یزیدی شدند و بر باد ده انقلاب و ضد ولایت فقیه!
آن روزها، همین دوستان اصلاحطلب تئوری پرداز وقتی هدف انگزنیها بودند، حقیر انگاشتن آرای مردم از سوی جناح مقابل را بازگشت به استبداد خواندند. اما همین که «نظام»ی را که «امام»شان بنیان نهاد در خطر دیدند، به زبانی دیگر، همان سخنان سال های ییش از تغییر شکلی فکری خود را تکرار میکنند. انگ میزنند.میترسانند و به بیانی تهدید میکنند! آسمان و ریسمان انقلاب و اصلاحات را به هم میبافند تا حق حاکمیتی را که بر اساس اصل ۵۶ قانون اساسی خودشان، حق ملت است، همچنان در انحصار داشته باشند! چه، راه «امام»،«نظام»،«اسلام» و آن چه بر قلبشان میکوبد و ول کن هم نیست، در خطر است!
-----------------------------------------------
Comments